![]() |
![]() |
---|
ما اگر در دستورات اخلاقي قرآن دقّت كنيم، مييابيم كه چنان با موشكافي و مراقبت عميق، عالم بشريّت را به اعلا مرتبۀ از توحيد رهبري ميكند! و چه عقبات سخت و كريوههاي سهمگين را از برابرشان بر ميدارد.
فقط نگاه به يك دستور قرآن كريم دربارۀ انفاق و كيفيّت آن بس است كه ما را بدين نكته رهبري كند.
اوّلاً قرآن كريم هر گونه انفاقي را امضا نمينمايد، و صريحاً اعلام ميدارد
ص57
كه بايد انفاق براي خدا و در راه او و بقصد اعلاءِ كلمۀ دين و حفظ مردم مؤمن از دستبرد شياطين باشد. و به عبارت موجز انفاق بايد في سبيل الله باشد نه فيسبيل الطّاغوت.
إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنفِقُونَ أَمْوَ'لَهُمْ لِيَصُدُّوا عَن سَبِيلِ اللَهِ فَسَيُنفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَةً ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَ الَّذِينَ كَفَرُوٓا إِلَي' جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ. [71]
«كافرين اموالشان را انفاق ميكنند براي آنكه راه خدا را ببندند (و مؤمنين پيروز نشوند) بنابراين آنان مالهاي خود را انفاق ميكنند، و بر اين پندار باطل حسرت بر دلشان ميماند؛ زيرا مغلوب ميشوند (در اينصورت دنيايشان از دست رفته) و به سوي جهنّم نيز رهسپار ميگردند.»
مَثَلُ مَا يُنفِقُونَ فِي هَـٰذِهِ الْحَيَـٰوةِ الدُّنْيَا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيهَا صِرٌّ أَصَابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوٓا أَنفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَ مَا ظَلَمَهُمُ اللَهُ وَلَـٰكِنْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ. [72]
«داستان كافراني كه براي پيشرفت مقاصد دنيوي خود اموالي را انفاق مينمايند، مانند باد سرد شديدي است كه به مزرعه و كشتزار قوم ستمگر بوزد و همهاش را نابود سازد (و در اينصورت چيزي دستگيرشان نميشود). و خداوند به آنان ستم ننموده است؛ ايشانند كه بر خودشان ستم نمودهاند.»
از اين گذشته قرآن بيان ميكند كه: بايد ميزان و مقدار انفاق نه به حدّ اسراف برسد و نه در حدّ تنگي محصور گردد. در صفات بندگان رحمن از جمله ميشمرد:
وَ الَّذِينَ إِذَآ أَنفِقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كَانَ بَيْنَ ذَ'لِكَ قَوَامًا. [73]
ص58
«و از جمله اوصاف عباد الرّحمن آنستكه: چون بخواهند انفاق كنند، نه اسراف نموده از حدّ بگذرانند و نه خشكي بخرج داده كمتر از مقدار انفاق كنند، بلكه انفاق آنها در طريقي ميانه و معتدل قرار دارد.»
وَ لَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَي' عُنُقِكَ وَ لَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَّحْسُورًا. [74]
«آنقدر در مورد انفاق به مقدار اندك اكتفا مكن كه دستهايت را بسته و برگردنت ببندي؛ و آنقدر هم گشادگي منما تا هر چه داري انفاق كني آنگاه حسرت زده و ملالت ديده در گوشهاي بنشيني!»
حضرت استاد قدّس الله رَمْسَه در تفسير خود از «تفسير قمّي» از حضرت صادق عليه السّلام روايت كردهاند كه فرمود: مراد از كلمۀ مَحْسور عريان است.
و از «كافي» با إسناد خود از عَجلان روايت كردهاند كه گفت: من در حضور حضرت صادق عليه السّلام بودم كه سائلي آمد و چيزي ميخواست. حضرت برخاست و به سوي ظرفي رفت كه در آن خرما بود، دستهاي خود را پراز خرما نموده به وي داد. در اينحال سائلي ديگر آمد و سؤال نمود. حضرت برخاست و نيز دستهاي خود را پركرده به او داد. و سپس سائلي ديگر آمد، حضرت فرمود: اللَهُ رَازِقُنَا وَ إيَّاكَ! «خداوند به ما و تو روزي خود را برساند!»
آنگاه حضرت فرمود: عادت و حالت رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم اين بود كه هر كس هر چيزي از امور دنيا ميخواست به او ميداد. زني پسرش را به سوي رسول خدا فرستاد و به او گفت: از رسول خدا سؤال كن، و اگر گفت: در نزد ما چيزي نيست، به او بگو: پيراهنت را بده!
ص59
حضرت فرمود: رسول خدا پيراهنش را گرفت و به سوي او انداخت ـ و در نسخۀ ديگر است كه: به او داد ـ در اينحال خداوند رسول خود را ادب فرمود كه از جادّۀ اقتصاد بيرون مرو؛ و اين آيه را نازل كرد. و حضرت صادق فرمود: مراد از إحسار فقر و فاقه است. [75]
محمّد أحمد جادَ المَولَي بَك در كتاب مُمْتِع و نفيس خود «محمّدٌ المَثَلُ الكامِل» گويد:
در «بُخاري» آورده است كه: مالي را از بحرين براي رسول خدا صلّيالله عليه و آله و سلّم آوردند ـ و بيشترين مالي بود كه براي او آورده شده بود ـ رسول خدا فرمود: آنرا تقسيم كنيد، و بدان التفاتي ننمود و به سوي مسجد رفت. چون نمازش را به پايان رساند، آمد و پهلوي اين مال نشست. هر كس را كه ديد، از اين مال به او داد، بطوريكه برخاست و از آن، يك درهم هم باقي نمانده بود.
زني براي حضرت يك بُرد بعنوان هديّه آورد و گفت: يا رسول الله! من ميخواهم اين را بتو بپوشانم. رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم آن بُرد را از وي گرفت، و در حاليكه نيازمند بدان بود در تن كرد.
چون برد را در بر كرد، مردي از صحابه گفت: اي رسول خدا چقدر اين برد زيباست! آنرا بمن بده تا بپوشم. رسول خدا گفت: آري، و برد را به وي داد.
چون رسول خدا برخاست، صحابه آنمرد را مذمّت كردند و به وي گفتند: تو ميدانستي كه رسول خدا نيازمند به آن برد بود، و ميدانستي كه از رسول خدا چيزي را درخواست نميكنند و او ردّ كند؛ در عين حال از او برد را
ص60
طلب كردي و گرفتي؟
فاطمه عليها السّلام: دختر او از خدمت خانه و زيادي زحمات به او شكايت برد، و از او خادمي خواست كه از عهدۀ كارِ خانه بر آيد. رسول خدا به او امر كرد تا تسبيح و تكبير و تحميد خداي را به جا بياورد. و به او گفت: لَا أُعْطِيكِ وَ أَدَعَ أَهْلَ الصُّفَّةِ تُطْوَي بُطُونُهُمْ مِنَ الْجُوعِ. «من بتو خادمي نميدهم، و بگذارم اهل صُفّه از شدّت گرسنگي شكمهايشان پيچيده شود!» [76]
در قرآن كريم وارد است كه: اگر نداشتي چيزي به ذوي القربي و مساكين و ابن سبيل بدهي، اقلاّ با زبان خوش و وعدۀ آينده به اميد رحمت و فضل و عنايت خدا آنان را دلشاد كن:
وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَي' حَقَّهُو وَ الْمِسْكِينَ وَ ابْنَ السَّبِيلِ وَ لَا تُبَذِّرْ تَبْذِيرًا * إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوٓا إِخْوَ'نَ الشَّيَـٰطِينِ وَ كَانَ الشَّيْطَـٰنُ لِرَبِّهِ كَفُورًا * وَ إِمَّا تُعْرِضَنَّ عَنْهُمُ ابْتِغَآءَ رَحْمَةٍ مِّن رَّبِّكَ تَرْجُوهَا فَقُل لَّهُمْ قَوْلاً مَّيْسُورًا. [77]
«و اي پيامبر! به اقرباء و ارحامت حقّشان را بده. و به فقير مسكين و ابنسبيل كه در راه وامانده و خرجي ندارند حقّشان را بده. و اسراف و زياده روي مكن.
آنانكه در مخارج زياده روي دارند، برادران شياطين ميباشند. و شيطان پيوسته كفران نعمت پروردگارش را ميكند.
و اگر چيزي نداشتي بديشان بدهي، و اعراض از دادن نمودي به اميد آنكه بعداً از فضل و رحمت خدا چيزي بتو برسد و به آنان برساني، اينك با
ص61
گفتار نيكو و ملايم با آنان مواجه شو و آنانرا دلشاد بدار!»
چهارده آيه در سورۀ مباركۀ بقره پشت سر هم در آداب و كيفيّت، و اخلاص در نيّت، و در ثواب و اجر، و در ميزان و معيار انفاق در راه خدا آمده است، كه حقّاً عالَمي را از اخلاق نشان ميدهد؛ و اينگونه قرآن كريم تا ابديّت درخشندگي دارد:
1 ـ مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَ'لَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنـبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنـبُلَةٍ مِّائَةُ حَبَّةٍ وَ اللَهُ يُضَـٰعِفُ لِمَن يَشَآءُ وَ اللَهُ وَ'سِعٌ عَلِيمٌ.
2 ـ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَ'لَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَهِ ثُمَّ لَا يُتْبِعُونَ مَآ أَنفَقُوا مَنًّا وَ لآ أَذًي لَّهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ.
3 ـ قَوْلٌ مَّعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِّن صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَآ أَذًي وَ اللَهُ غَنِيٌّ حَلِيمٌ.
4 ـ يَـٰٓـأَيـُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَـٰتِكُم بِالْمَنِّ وَ الاذَي' كَالَّذِي يُنفِقُ مَالَهُو رِئَآءَ النَّاسِ وَ لَا يُؤْمِنُ بِاللَهِ وَ الْيَومِ الاخِرِ فَمَثَلُهُ و كَمَثَلِ صَفْوَانٍ عَلَيْهِ تُرَابٌ فَأَصَابَهُ و وَابِلٌ فَتَرَكَهُ و صَلْدًا لَّا يَقْدِرُونَ عَلَي' شَيْءٍ مِّمَّا كَسَبُوا وَاللَهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَـٰفِرِينَ.
5 ـ وَ مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَ'لَهُمُ ابْتِغَآءَ مَرْضَاتِ اللَهِ وَ تَثْبِيتًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ كَمَثَلِ جَنَّةِ بِرَبْوَةٍ أَصَابَهَا وَابِلٌ فَـَاتَتْ أُكُلَهَا ضِعْفَيْنِ فَإِن لَّمْ يُصِبْهَا وَابِلٌ فَطَلٌّ وَ اللَهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ.
6 ـ أَ يَوَدُّ أَحَدُكُمْ أَن تَكُونَ لَهُ و جَنَّةٌ مِّن نَّخِيلٍ وَ أَعْنَابٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الانْهـٰرُ لَه و فِيهَا مِن كُلِّ الثَّمَرَ'تِ وَ أَصَابَهُ الْكِبَرُ وَ لَهُ و ذُرِّيَّةٌ ضُعَفَآءُ فَأَصَابَهَآ إِعْصَارٌ فِيهِ نَارٌ فَاحّتَرَقَتْ كَذَ'لِكَ يُبَيِّنُ اللَهُ لَكُمُ الايَـٰتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ.
7 ـ يَـٰٓأَيـُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوٓا أَنفِقُوا مِن طَيِّبَـٰتِ مَا كَسَبْتُمْ وَ مِمَّآ أَخْرَجْنَا
ص62
لَكُم مِّنَ الارْضِ وَ لَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنفِقُونَ وَ لَسْتُم بِـَاخِذِيهِ إِلآ أَن تُغْمِضُوا فِيهِ وَ اعْلَمُوٓا أَنَّ اللَهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ.
8 ـ الشَّيْطَـٰنُ يَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ يَأْمُرُكُم بِالْفَحْشَآءِ وَ اللَهُ يَعِدُكُم مَّغْفِرَةً مِّنْهُ وَ فَضْلا وَ اللَهُ وَ'سِعٌ عَلِيمٌ.
9 ـ يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَن يَشَآءُ وَ مَن يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلآ أُوْلُوا الالْبَـٰبِ.
10 ـ وَ مَآ أَنفَقْتُم مِّن نَّفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم مِّن نَّذْرٍ فَإِنَّ اللَهَ يَعْلَمُهُ و وَ مَا لِلظَّـٰلِمِينَ مِنْ أَنصَارٍ.
11 ـ إِن تُبْدُوا الصَّدَقَـٰتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَ إِن تُخْفُوهَا وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَرَآءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَ يُكَفِّرُ عَنكُم مِّن سَـِّئَاتِكُمْ وَ اللَهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ.
12 ـ لَّيْسَ عَلَيْكَ هُدَیٰهُمْ وَ لَـٰكِنَّ اللَهَ يَهْدِي مَن يَشَآءُ وَ مَا تُنفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَلاِنْفُسِكُمْ وَ مَا تُنفِقُونَ إِلَّا ابْتِغَآءَ وَجْهِ اللَهِ وَ مَا تُنفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنتُمْ لَا تُظْلَمُونَ.
13 ـ لِلْفُقَرَآءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِيالارْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَآءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَـٰهُمْ لَا يَسْـَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَ مَا تُنفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَهَ بِهِ عَلِيمٌ.
14 ـ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَ'لَهُم بِالَّيْلِ وَ النَّهَارِ سِرًّا وَ عَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ. [78]
1 ـ «مَثل آنانكه مالهاي خود را در راه خدا انفاق ميكنند، مانند دانهاي است كه از آن هفت خوشه ميرويد، و در هر خوشهاي صد دانه است (مجموعاً هفتصد دانه). و خداوند نيز به هر كس كه بخواهد بيشتر از اين مقدار ميدهد؛ زيرا
ص63
رحمت خداوند گسترده و به هر چيز علم و اطّلاع دارد.»
2 ـ «آنانكه مالهايشان را در راه خدا انفاق ميكنند و پس از انفاق منّتي نميگذارند و آزاري نميدهند، اجر و پاداششان نزد پروردگارشان است. و نسبت به وقايع آتيه از فقدان مال ترسي ندارند. و در برابر مال از دست رفته، غصّه و اندوهي در وجودشان راه نمييابد.»
3 ـ «گفتار خوش و ملايم و عذر خواهي از سائل بهتر است از انفاق و صدقهاي كه در پي آن آزار باشد. و خداوند از اينگونه انفاق بينياز است، و در برابر عصيان و گناه اينگونه انفاق كنندگان شكيبا است.»
4 ـ «اي كسانيكه ايمان آوردهايد، انفاقات و صدقات خود را به منّت نهادن و آزار رساندن تباه و خراب نكنيد؛ مِثل آنكس كه مال خود را براي خودنمائي انفاق كرده و بخدا و روز بازپسين ايمان نياورده است. مَثَل چنين انساني مانند دانهاي است كه آنرا بر روي تخته سنگي كه بر روي آن خاك ريختهاند بكارند، و تند باراني بر آن ببارد و تمام خاكها را شسته ببرد و تخته سنگ بصورت قطعهاي سخت در آيد. در اينصورت بهيچوجه نميتوانند از كشت خود بهرهاي گيرند. و خداوند گروه كفران نعمت كننده را هدايت نمينمايد.»
5 ـ «و مَثل كساني كه مالهاي خود را در راه رضا و خشنودي خدا و در ثَبات و اطمينان خودشان انفاق ميكنند مانند باغي است كه در زمين شايسته و حاصلخيز احداث شده است، و تندباراني بر آن ببارد و حاصلش را دوچندان دهد. و اگر أحياناً باران تند به آن زمين نرسد و باران اندك اندك ببارد، باز هم حاصل ميدهد و بهره از آن بر ميدارند. و خداوند به آنچه شما انجام ميدهيد بيناست.»
6 ـ «آيا يكنفر از شما هست كه دوست داشته باشد باغي از خرماها و
ص64
انگورها داشته، بطوريكه در زير درختان آن نهرهائي در جريان باشد و از هرگونه ميوهجات براي او فراهم باشد؛ آنگاه در حاليكه پيري بر او عارض شده و اولاد و فرزندان ضعيف و خرد و ناتوان داشته باشد، ناگهان بادي آتشبار بوزد و آن باغ را بسوزاند و طعمۀ حريق نمايد؟! (مثال افرادي كه با انفاقها و صدقات خود ريا و آزار و منّت را همراه دارند، از اينقرار است.) اينست كه خداوند آيات خود را برشما روشن ميكند، به اميد آنكه در حقيقتِ خلوص و سلامت انفاق و صدقۀ خود تأمّل نموده، آنرا پاك و پاكيزه كنيد!»
7 ـ «اي كسانيكه ايمان آوردهايد! انفاق كنيد از پاكيزه و پاكترين چيزي را كه از راه كسب بدست آوردهايد، و از آنچه را كه ما براي شما از زمين بيرون آوردهايم. و اموال آلوده و مشتبه را براي انفاق معيّن نكنيد؛ آن اموالي كه اگر شما بخواهيد در آنها تصرّف كنيد، حتماً بايد از بدي و فساد آن چشم بپوشيد. و بدانيد كه خداوند بينياز و پسنديده است.»
8 ـ «شيطان شما را پيوسته از فقر و تهيدستي ميترساند و بكارهاي زشت واميدارد؛ و خداوند به شما وعدۀ آمرزش و غفران و فضل و رحمت خود را ميدهد. و رحمت خداوند گسترده و او به همۀ چيزها داناست.»
9 ـ «خداوند حكمت خود را به هركس كه بخواهد ميدهد؛ و كسيكه به وي حكمت داده شده است به او خير بسياري داده شده است. و اين واقعيّت را جز صاحبان عقل و انديشمندان در نمييابند.»
10 ـ «آنچه را كه انفاق كنيد و يا به نذر و صدقه ادا نمائيد، خداوند از آن آگاه است (امّا اگر حقّ فقيران و مستمندان را ندهيد و آنانرا تهيدست گذاريد، بدانيد كه اين ستمي است) و براي ستمكاران يار و ياوري نيست.»
11 ـ «اگر به مستحقّين در آشكارا صدقات خود را بدهيد كار خوبي كردهايد! و اگر در پنهان بدهيد و مستمندان را در معرض ظهور در نياوريد براي
ص65
شما بهتر است؛ و اين موجب آن ميشود كه بر روي گناهان شما پردهاي كشيده شود. و خداوند به آنچه بجا ميآوريد آگاه است.»
12 ـ «اي پيغمبر بر عهدۀ تو نيست كه مردم را به حقيقت و واقعيّت برساني (بلكه وظيفهات فقط دعوت است) و خداوند است كه هدايت ميكند و به واقعيّت ايصال مينمايد هر كه را كه بخواهد. و آنچه را كه از اموال پاك و پاكيزه انفاق كنيد، براي خودتان انفاق كردهايد. و نبايد چيزي را انفاق نمائيد مگر براي اميد و آروزي ديدار و لقاءِ خدا. و آنچه را كه انفاق كنيد، همهاش بسوي شما باز ميگردد، و ستمي بر شما وارد نميشود.»
13 ـ «صدقات اختصاص به فقرائي دارد كه در راه خدا وامانده و محصور واقع شدهاند، بطوريكه قدرت حركت در روي زمين و كسب و كار را ندارند. و از فرط حيا و شرم چنانند كه شخصي كه به حالشان اطّلاع ندارد آنان را غنيّ و بينياز پندارد. هيچگاه از مردم چيزي طلب نميكنند. و آنچه را از اموال پاك و حلال و طيّب، شما در راه خدا انفاق نمائيد، خداوند بدان داناست.»
14 ـ «آنانكه اموالشان را در شب و روز، در پنهان و آشكار انفاق ميكنند، اجر و مزدشان در نزد پروردگارشان حاضر است؛ و از حوادث آينده بيمناك، و از سرمايۀ از دست رفته غصّهدار و غمگين نخواهند بود.»
انفاق از جمله اعمالي است كه جزو اخلاق محسوب ميشود؛ اگر براي خدا باشد و از روي ريا و خودنمائي نباشد. و مستلزم منّت بر گيرنده و آزار وي نگردد. و از اموال پاك و محبوب بوده باشد؛ كه در قرآن داريم:
لَن تَنَالُوا الْبِرَّ حَتَّي' تُنفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ وَ مَا تُنفِقُوا مِن شَيْءٍ فَإِنَّ اللَهَ بِهِ عَلِيمٌ [79]
ص66
«شما به خوبي و نيكي أبداً نميرسيد مگر آنكه از آنچه را كه دوست داريد انفاق كنيد. و هر چيزي را به هركيفيّتي انفاق كنيد، خداوند تحقيقاً بدان مطّلع است.»
و در جاي مناسب خود آشكارا، و در جاي مناسب ديگر پنهان باشد. و از بهترين دسترنج باشد كه از روي كار و فعّاليّت بدست آمده باشد. و به مورد مستحقّ برسد؛ به آنانكه آثار عفّت و شرم نميگذارد كسي از احوالشان خبر پيدا كند. در اينصورت و با وجود اين شرائط، از مكارم اخلاق است. يعني اخلاق كريمانه و بلند پايه كه انبياء بر آن روش بودهاند، و رسول اكرم صلّي الله عليه وآله و سلّم بعثتش را براي تتميم و تكميل آن بازگو ميكند.
جادَ المَولي بَك گويد: پيامبران از مقدّمينِ متّصفين به مكارم اخلاق بودهاند. و خداوند در قرآن كريم بيش از صدها مورد مردم را بر آن ترغيب ميكند. و رسول اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم بدان تصريح كرده كه: بُعِثْتُ لاِتَمِّمَ مَكَارِمَ الاخْلَاقِ.
«بعثت و برانگيختگي من از جانب خداوند براي تتميم مكارم اخلاق است.»
و نيز فرموده است: إنَّ الْمُؤْمِنَ لَيُدْرِكُ بِحُسْنِ خُلْقِهِ دَرَجَةَ الصَّآئِمِ الْقَآئِمِ.
«تحقيقاً مرد مؤمن بواسطۀ نيكوئي اخلاقش به مرتبه و درجۀ روزه دار در روزها، و شب زندهدار به قيام و نماز و عبادت در شبها ميرسد.»
و نيز فرموده است: إنَّ مِنْ خِيَارِكُمْ أَحْسَنَكُمْ أَخْلَاقًا.
«تحقيقاً آنكس كه در ميان شما پسنديدهتر و شايستهتر است، كسي است كه اخلاقش نيكوتر باشد.»
و نيز فرموده است: أَكْمَلُ الْمُؤْمِنِينَ إيمَانًا أَحْسَنُهُمْ أَخْلَاقًا.
ص67
«از ميان مؤمنين آنكس كاملتر است كه اخلاقش نيكوتر باشد.»
و نيز فرموده است: مَكَارِمُ الاخْلَاقِ مِنْ أَعْمَالِ أَهْلِ الْجَنَّةِ.
«مكارم و بلندپايگيهاي اخلاق، از كارهاي اهل بهشت است.»
و از دعاي حضرت است چون نظر در آئينه مينمود: اللَهُمَّ كَمَا حَسَّنْتَ خَلْقِي فَحَسِّنْ خُلْقِي!
«بار پروردگارا! همانطور كه آفرينش مرا زيبا و نيكو نمودي، اخلاق مرا نيز زيبا و نيكو بنما.»
و از بدي اخلاق بخدا پناه ميبُرد و ميگفت: اللَهُمَّ إنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَالشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ سُوٓءِ الاخْلَاقِ. [80]
«بار پروردگارا! من بتو پناه ميبرم از جدائي و پراكندگي، و از نفاق و دوروئي، و از زشتي و پليدي اخلاق.»
و از آنچه بيان شده، بدست آمد كه: اخلاق قرآن بر اصل توحيد و ساختن نفس و روان آدمي بر پايه و اساس نظر به وحدت تجلّيات حقّ در همۀ مظاهر عالم امكان است.
قرآن عظيم انسان را با همۀ موجودات پيوسته ميداند، و روان او را نيز با تمام اشياء مرتبط و متّصل ميداند. بدينگونه كه نور حقّ متعال را در انسان و تمامي چيزها ساري و جاري ميبيند، و از راه نظر و تفكّر و تأمّل در اين پديدههاي بيشمار و شگفت عالم خلقت، او را به توحيد در عقيده و اخلاق ميكشاند.
اين عاليترين و راقيترين اخلاق كريمانه است كه وجود آدمي را با نور توحيد حقّ، و با نظر و تماشاي وحدت ذات اقدس او، و وحدت
ص68
صفات و اسماءِ او، و وحدت افعال و كردار او، در هر چيزي ميسازد و بنا ميكند؛ و خشتها و آجرهاي اين عمارت روان وي را بر اين اصل روي هم ميچيند.
بنابراين، اخلاق متّخذ از قرآن امري جدا از عالم خلقت و امور طبيعي و تجربي و مشاهدات آفرينش نيست. و جهان آفرينش و اين سلسلۀ دراز و طولانيِ موجوداتِ شگرف و پيچيده نيز جدا و بيربط و بيگانه از روح و روان انسان نيستند. [81] همه با هم چون شير و شكر درآميختهاند، و همه از يك پستان نوشيدهاند.
اين از خصائص قرآن عظيم است كه دعوت به علوم تجربي و تفكّر در امور مادّي و طبيعي و پديدههاي آفاقيّه را، راه براي تكامل معنوي و رشد و
ص69
ارتقاءِ شهودي و وصول به مقام عرفان انساني براي ظهور نور مطلق و وحدت حقّۀ حقيقيّۀ ذات اقدس حقّ متعال ميداند. [82]
ص70
در اين آيات سورۀ مباركۀ نحل دقّت كنيد:
وَ اللَهُ أَنزَلَ مِنَ السَّمَآءِ مَآءً فَأَحْيَا بِهِ الارْضَ بَعْدَ مَوْتِهَآ إِنَّ فِي ذَ'لِكَ لَا يَةً لِّقَوْمٍ يَسْمَعُونَ.
«و خداوند از آسمان آب را فرو فرستاد. و بدان سبب زمين را پس از آنكه مرده بود زنده كرده و حيات نويني بخشيد. تحقيقاً در اين مطلب و اينگونه تغيير و احياءِ زمين، آيات و نشانههائي براي توحيد در ربوبيّت، و وحدت عمل خالق حكيم است براي گروهي كه ميشنوند.»
وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الانْعَـٰمِ لَعِبْرَةً نُّسْقِيكُم مِّمَّا فِي بُطُونِهِ مِن بَيْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ لَّبَنًا خَالِصًا سَآئغًا لِّلشَّـٰرِبِينَ.
«و تحقيقاً براي شما آدميان، درسهاي حكمت و عبرت و وصول به مقام توحيد خداوند است در ملاحظه و دقّت احوال چهارپايان (شتر، گاو و گوسفند) كه ما شير خالص گوارا را از ميان سِرگين و خون كه در شكمهايشان است بيرون كشيده و شما را از آن ميآشامانيم، بطوريكه براي نوشندگان آن خوش طبع و گواراست.»
وَ مِن ثَمَرَ'تِ النَّخِيلِ وَ الاعْنَـٰبِ تَتَّخِذُونَ مِنْهُ سَكَرًا وَ رِزْقًاحَسَنًا إِنَّ فِيذَ'لِكَ لَا يَةً لّـِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ.
«و از ثمرات و ميوههاي درخت خرما و انگور، شما شراب مسكر (كه خبيث است) و رزق حلال و نيكو بدست ميآوريد. تحقيقاً در اين كار نيز آيت و نشانهاي از يگانگي و قدرت حقّ متعال است براي گروهي كه تعقّل نموده، افكارشان را بكار مياندازند.»
ص 71
وَ أَوْحَي' رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ * ثُمَّ كُلِيِ مِن كُلِّ الثَّمَرَ'تِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُّخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ و فِيهِ شِفَآءٌ لِّلنَّاسِ إِنَّ فِي ذَ'لِكَ لَا يَةً لِّقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ. [83]
«و پروردگارت به زنبور عسل وحي كرد كه: از كوهها، و از درخت، و از سقفهاي بلندي كه مردم بنا ميكنند براي خودتان خانه و لانه (كندو) درست كنيد!
و پس از آن از تمام ثمرات و ميوههاي شيرين (و گلهاي خوشبو) تغذيه نمائيد! آنگاه در مسير و راههائيكه خداوند براي شما مقرّر نموده است با كمال خضوع و تسليم گام برداريد. در اينصورت از شكمهاي اين زنبورها، عسل كه شربت شيريني است به رنگهاي مختلف بيرون آيد كه براي مردم موجب شفا و عافيت است. تحقيقاً در اين مطلب نشانه و آيتي است براي گروهي كه تفكّر مينمايند.»
تا ميرسد به اين آيات كه ميگويد:
وَ اللَهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَـٰتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْـًا وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الابْصَـٰرَ وَ الافْـِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ.
«و خداوند شما را از شكمهاي مادرهايتان بيرون آورد در حاليكه هيچ نميدانستيد، و به شما گوش و چشم و قلب عنايت نمود تا مگر شما شكر اين نعمتها را بگذاريد!»
أَلَمْ يَرَوْا إِلَي الطَّيْرِ مُسَخَّرَ'تٍ فِي جَوِّ السَّمَآءِ مَا يُمْسِكُهُنَّ إِلَّا اللَهُ إِنَّ فِي ذَ'لِكَ لَا يَـٰتٍ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.
ص 72
«آيا اين مردم نظر به پرندگان در فضاي آسمان نميكنند كه به امر خدا مُسخَّرند؟ هيچ چيز آنها را نگه نميدارد مگر خدا. تحقيقاً در اين امر، آيات و علامات ربوبيّت حقّ است براي گروهي كه ايمان ميآورند.»
وَ اللَهُ جَعَلَ لَكُم مِّن بُيُوتِكُمْ سَكَنًا وَ جَعَلَ لَكُم مِّن جُلُودِ الانْعَـٰمِ بُيُوتًا تَسْتَخِفُّونَهَا يَوْمَ ظَعْنِكُمْ وَ يَوْمَ إِقَامَتِكُمْ وَ مِنْ أَصْوَافِهَا وَ أَوْبَارِهَا وَ أَشْعَارِهَآ أَثَـٰثًا وَ مَتَـٰعًا إِلَي' حِينٍ.
«و خداوند براي سكونت و آرامش هميشگي شما خانههائي براي شما مقرّر نمود. و از پوست چهارپايان خانههائي بصورت خيمههاي چرمي قرار داد، تا حمل آنها در حال مسافرت و در حال توقّف و درنگ سبك وزن باشد. و از پشمها و كركها و موهاي آنها براي شما أثاث البيت (نظير قالي و نَمَد و پلاس) قرار داد، و لباسهائي معيّن كرد؛ كه تا وقت مرگ از آنها بهره گيريد!»
وَ اللَهُ جَعَلَ لَكُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلَـٰلا وَ جَعَلَ لَكُم مِّنَ الْجِبَالِ أَكْنَـٰنًا وَ جَعَلَ لَكُمْ سَرَ'بِيلَ تَقِيكُمُ الْحَرَّ وَ سَرَ'بِيلَ تَقِيكُم بَأْسَكُمْ كَذَ'لِكَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ و عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْلِمُونَ. [84]
«و خداوند از آنچه آفريده است (از ديوارهاي مرتفع و برگ درختان و سقف منازل و خيمهها) براي شما سايبان خلق كرد. و از كوهها، اطاقها و پوششها قرار داد. و براي شما لباسهائي (از پشم و پنبه و كتان و ابريشم و غيرها) مقرّر نمود تا شما را از گرماي تابستان و سرماي زمستان محفوظ كند. و همچنين لباسهائي مقرّر كرد تا شما را در هنگام شدّت و جنگ (مانند زره كه از آهن است) حفظ كند. اينست حقيقت امر كه خداوند بدينگونه نعمتش را بر
ص 73
شما تمام ميكند، به اميد آنكه شما در برابر او بطور سلامت روح زيست نموده و تسليم امر او باشيد!»
در تمام اين آيات پس از بيان اينگونه آثار و نعمتهاي خود، بيان ميكند كه: اين براي تفكّر و تعقّل و شكرگزاري و تسليم شدن به اوست.
يعني بايد همه را آيه و نشانه ديد؛ و از اين آيه، ذات اقدس و ربوبيّت واحدۀ وي را نگريست.
برگ درختان سبز در نظر هوشيار هر ورقش دفتري است معرفت كردگار
چقدر خوب و عالي شيخ العرفاء: مُحيي الدّين عربيّ آورده است:
فَانْظُرْهُ في شَجَرٍ وَ انْظُرْهُ في حَجَرٍ وَ انْظُرْهُ في كُلِّ شَيْءٍ ذَلِكَ اللَهُ [85]
«پس او را در درخت ببين، و او را در سنگ ببين، و او را در هر چيز ببين كه آن است الله تعالي.»
و چقدر نيكو و راقي فيلسوف و حكيم، حاج مُلاّ هادي سبزواري سرودهاست:
اي به ره جستجوي، نعره زنان دوست دوست گر به حرم ور به دير، كيست جز او؟ اوست اوست
پرده ندارد جمال، غير صفات جلال نيست بر اين رخ نقاب، نيست بر اين مغز پوست
جامه دران گُل از آن، نعره زنان بلبلان غنچه بپيچد به خود، خون به دلش تُو به تُوست
ص 74
دم چو فرو رفت هاست، هوست چو بيرون رود يعني از او در همه، هر نفسي هاي و هوست
يار به كوي دلست، كوي چو سرگشته گوي بحر به جوي است و جوي، اين همه در جستجوست
با همه پنهانيش، هست در أعيان عيان با همه بيرنگيش، در همه زو رنگ و بوست
يار در اين انجمن، يوسف سيمين بدن آينه خانه جهان، او بهمه رو به روست
پرده حجازي بساز، يا به عراقي نواز غير يكي نيست راز؛ مختلف از گفتگوست
مخزن اسرار اوست، سرّ سويداي دل در پِيَش اسرار باز، در بدر و كو به كوست [86]
وَ في كُلِّ شَيْءٍ لَهُ ءَايَةٌ تَدُلُّ عَلَي أَنَّهُ واحِدُ [87]
«در هر چيزي از او نشانهاي است، كه دلالت ميكند بر آنكه او يگانه است.»
اينست مُفاد و حقيقت توحيد حضرت حقّ، كه در اسماء و صفات و افعال وي متحقّق است.
روزي در مجلسي در طهران با يكي از علماء كه پيرمردي بود و با ما نيز خويشاوند بود، بحث در توحيد افعالي حضرت حق پيش آمد. آنمرد فلسفه و حكمت نخوانده بود، و گاهي هم به عرفاء طعنه ميزد؛ و اينك برحمت خدا
ص 75
رفته است.
بحث بدينجا منتهي شد كه با حالت عصبانيّت هر چه بيشتر به من گفت: شما ميگوئيد: بچه از فلان زنان در آوردن هم از خداست؟!
آنگاه دستهاي خود را جلو آورده، مثل اينكه زني را نگاه ميدارد؛ و گفت: هاي ببين، اين زن كه پاهاي خود را گشوده و از ميان آن بچه سرازير شده است؛ اين هم كار خداست؟!
فوراً بدون درنگ به او گفتم: من نميگويم، خدا ميگويد:
وَ اللَهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَـٰتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيْـًا. [88]
«خداست كه شما را از شكمهاي مادرتان بيرون كشيد، در وقتيكه هيچ نميدانستيد!»
وقتي در اينجا تصريح دارد كه: بيرون آورنده خداست؛ و تمام سلسلۀ علل طبيعي و حالت انعطاف رحم و عمل قابله و هكذا يك رشته عمليّات طولاني كه براي تولّد طفل نوزاد لازم است، معلول و محكوم و مسخّر به امر و ارادۀ خدا بوده و خداست كه در حقيقت اينكار را انجام ميدهد؛ آيا من ميتوانم انكار كنم؟!
فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ؛ مبهوت و متحيّر ماند. و وامانده از دليل فلسفي قرآني ساكت شد.
يك روز در حضور يكي از آيات قم كه استاد حقير نيز بود و فلسفه هم كمو بيش خوانده بود، ولي در مسألۀ توحيد افعالي و اندكاك و فناي سالك در مشيّت و ارادۀ خداوند متعال، و تجلّي حقّ ـ كه در آن سخن بميان آمد ـ دچار اشكال بود، رو به من نموده گفت: من نميفهمم چگونه جِماع (آميزش با زنان)
ص 76
كار خداست؟!
من نميفهمم چگونه متصوّر است در آنحال شخص چنان مستغرق خدا باشد كه غير از او را نبيند، و غير از او نشنود، و كاري غير از كار او را نكند؟!
من به او گفتم: شما در ائمّۀ طاهرين سلام الله عليهم أجمعين چه ميگوئيد؟ آيا آنها جماع نميكردند؟! و آيا در اين حالت از خدا غافل بودند؟ و در اين عمل، ديدگاهشان همين شهوت حيواني بود؟!
گفت: از ائمّه دست بردار؛ و كار آنان را قياس با غير مكن!
عرض كردم: آخر مسأله در همين جاست كه نميشود دست برداشت. اگر براي آنها اين امر ممكن است و متحقّق، براي غير ايشان نيز بايد امكان داشته باشد. اگر حالت نورانيّت و سير تكاملي آنها، ايشان را بدانجا رسانده است كه: مَا رَأَيْتُ شَيْئًا إلَّا وَ رَأَيْتُ اللَهَ مَعَهُ [89] «من چيزي را نديدم مگر آنكه خدا را با او ديدم.» در اينصورت بين جماع و آميزش، و بين عبادت و گريه، و بين كسب و تجارت، و بين كشت و زراعت هيچ تفاوت نيست؛ و همه از يك مقوله است.
چقدر نيكو سروده است عارف: شمس الدّين مغربي اين مطلب را در غزليّاتش:
اي جمله جهان در رخ جان بخش تو پيدا وي روي تو در آينۀ كون هويدا
تا شاهد حسن تو در آئينه نظر كرد عكس رخ خود ديد و بشد واله و شيدا
ص 77
هر لحظه رخت داد جمالي رخ خود را بر ديدۀ خود جلوه به صد كسوت زيبا
از ديدۀ عُشّاق برون كرد نگاهي تا حسن خود از روي بُتان كرد تماشا
رويت ز پي جلوهگري آينهاي ساخت وان آينه را نام نهاد آدم و حوّا
حسن رخ خود را بهمه روي در او ديد زان روي شد او آينۀ جملۀ أسما
اي حسن تو بر ديدۀ خود كرده تجلّي در ديدۀ خود ديده عيان چهرۀ خود را
چون ناظر و منظور توئي، غير تو كس نيست پس از چه سبب گشت پديداين همهغوغا
اي مغربي آفاق پر از ولوله گردد سلطان جمالش چو زند خيمه به صحرا [90]
تمام اين مسائل و ماشابهها اتقان و إحكام قرآن كريم را ميرساند كه به پايهايست كه خداوند متعال ميفرمايد: ما اگر آنرا بر كوه صُلْب و سخت نازل نموده بوديم، از خشيت و عظمتِ آورندۀ آن كه پروردگار است، خرد ميشد و از هم ميشكافت:
لَوْ أَنزَلْنَا هَـٰذَا الْقُرْءَانَ عَلَي' جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ و خَـٰشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَهِ وَ تِلْكَ الامْثَـٰلُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ.[91]
ص 78
«اگر ما اين قرآن (عظيم الشّأن و رفيع المنزله) را بر كوهي فرود آورده بوديم، هر آينه ميديدي كه آن به حالت انكسار و ذلّت درآمده و از خشيت خداوند ميشكافت و متلاشي ميشد. و اين مثالها را ما براي مردم ميزنيم، به اميد آنكه ايشان تفكّر كنند (و به عظمت و جلالت آن پي برند).»
هر چيز سخت و غير قابل انكساري را به سنگ مثال ميزنند. خداوند ميفرمايد: اين كلام الهي با اين عظمت و اُبّهت و جلالتش را ما بر انسان نازل نموديم، و نفس و روح او بايد به درجۀ اعلا و اكمل، آنرا بپذيرد و قبول نمايد و در برابر آن خاشع و ذليل گردد، زيرا اگر آنرا بر كوه فرستاده بوديم آنرا درهمميشكست و از هم ميشكافت.
اينك بايد ديد آنانكه قرآن را نميپذيرند و بجان و دل نميگيرند، نفوسشان از سنگ سختتر است.
معلّم و متحقّق به حقيقت قرآن حضرت أبا عبدالله الحسين سيّدالشّهداء عليه السّلام در دعاي عرفه در سرزمين عرفات عرضه ميدارد: پروردگارا! منظور و هدف تو از آفرينش من اينستكه تو را در هر موجودي بشناسم؛ و در هيچيك از آنها تو از ديدگان من پنهان نباشي!
إلَهِي! عَلِمْتُ بِاخْتِلَافِ الاثَارِ وَ تَنَقُّلَاتِ الاطْوَارِ، أَنَّ مُرَادَكَ مِنِّي أَنْ تَتَعَرَّفَ إلَيَّ فِي كُلِّ شَيْءٍ حَتَّي لَا أَجْهَلَكَ فِي شَيْءٍ!
«خداوندا! من بواسطۀ اختلاف آثار و پديدههاي جهان، و تغييرات و دگرگونيهاي حالات آن، دانستم و يقين كردم كه مراد و مقصود تو از من اينست كه: تو خودت را در هر چيزي به من بنماياني و نشان دهي بطوري كه چيزي پيدا نشود كه من تو را در آن نيابم!»
تا آنكه ميگويد:
إلَهِي! تَرَدُّدِي فِي الاثَارِ يُوجِبُ بُعْدَ الْمَزَارِ، فَاجْمَعْنِي عَلَيْكَ
ص 79
بِخِدْمَةٍ تُوصِلُنِي إلَيْكَ! كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِمَا هُوَ فِي وُجُودِهِ مُفْتَقِرٌ إلَيْكَ؟ أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ مَا لَيْسَ لَكَ حَتَّي يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِرَ لَكَ؟ مَتَي غِبْتَ حَتَّي تَحْتَاجَ إلَي دَلِيلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ؟ وَ مَتَي بَعُدْتَ حَتَّي تَكُونَ الاثَارُ هِيَ الَّتِي تُوصِلُ إلَيْكَ؟
عَمِيَتْ عَيْنٌ لَا تَرَاكَ عَلَيْهَا رَقِيبًا! وَ خَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيبًا!
إلَهِي! أَمَرْتَ بِالرُّجُوعِ إلَي الاثَارِ؛ فَارْجِعْنِي إلَيْكَ بِكِسْوَةِ الانْوَارِ وَ هِدَايَةِ الاِسْتِبْصَارِ، حَتَّي أَرْجِعَ إلَيْكَ مِنْهَا كَمَا دَخَلْتُ إلَيْكَ مِنْهَا مَصُونَ السِّرِّ عَنِ النَّظَرِ إلَيْهَا، وَ مَرْفُوعَ الْهِمَّةِ عَنِ الاِعْتِمَادِ عَلَيْهَا؛ إنَّكَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.
«خداوندا! رفت و آمد و گردش و تماشاي من در آثار تو، موجب شد كه ميعاد و ميقات لقاء و زيارتت دير بپايد؛ بنابراين از تو ميخواهم كه مرا با خدمتي كه بتو برساند، در عالم جمع و اتّفاق با خودت بر آوري و با حقيقت مجتمع نمائي!
چگونه ميتوان از راه آثار و موجوداتي كه در وجودشان نيازمند به تو هستند، تو را شناخت؟!
آيا موجودي غير از تو، ظهور و نمايشي كه در تو نباشد، ميتواند داشته باشد تا نشان دهندۀ تو باشد؟!
كي غائب و پنهان شدي تا نيازمند باشي دليل و راهنمائي به سوي تو دلالت كند؟! و چه وقت دور شدي تا آنكه آثارت ما را به تو برساند و نزديك كند؟! كور است آن چشمي كه تو را نگهبان و پاسدار بر خود نميبيند! و زيانكار است دست معاملۀ بندهاي كه در بازار تجارت دنيا و مدّت عمر، تو از محبّت خودت چيزي را نصيب وي ننموده باشي!
ص 80
خداوندا! مرا امر فرمودي تا از مقام عزّ قدس خود نازل شده، در آثارت وارد شوم و در تردّد و حركت ميان آنها باشم؛ اينك مرا با پوششهاي انوار عرفان، و با راهيابي و هدايت بصيرت طريق وصولت بسوي خود باز گردان، تا آنكه از آثارت به سوي تو برگردم؛ همچنانكه از آثارت به سوي تو وارد شده بودم. و اين بازگشت من بطوري باشد كه سرّ من از توجّه و نظر به آنها محفوظ و همّت من از اعتماد به آنها برتر باشد. و تحقيقاً تو بر هر چيزي توانائي و قدرت داري!»
تا آنكه ميگويد:
أَنْتَ الَّذِي أَشْرَقْتَ الانوَارَ فِي قُلُوب أَوْلِيَآئِكَ حَتَّي عَرَفُوكَ وَ وَحَّدُوكَ. وَ أَنْتَ الَّذِي أَزَلْتَ الاغْيَارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّآئِكَ حَتَّي لَمْ يُحِبُّوا سِوَاكَ وَ لَمْ يَلْجـُوا إلَي غَيْرِكَ. أَنْتَ الْمُونِسُ لَهُمْ حَيْثُ أَوْحَشَتْهُمُ الْعَوَالِمُ. وَ أَنْتَ الَّذِي هَدَيْتَهُم حَيْثُ اسْتَبَانَتْ لَهُمُ الْمَعَالِمُ.
مَاذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ؟ وَ مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ؟!
«تو هستي كه در دل دوستان و اولياي خودت انواري را درخشانيدي، تا آنكه تو را شناختند و به يگانگيات اقرار كردند. و تو هستي كه اغيار را از دلهاي دوستانت كنار زدي، تا غير از تو را دوست نداشتند و به غير تو پناه نياوردند. تو انيس و مونس آنها بودي، در وقتيكه عوالم كثرت آنها را به وحشت انداخت. و تو رهبر و راهنماي آنها بودي در زمانيكه نشانههاي هدايت بر ايشان ظاهر شد.
كسي كه تو را نيافت، چه چيز را يافت؟ و كسي كه تو را يافت، چه چيز را نيافت؟»
تا آنكه ميگويد:
أَنْتَ الذَّاكِرُ قَبْلَ الذَّاكِرينَ! وَ أَنْتَ الْبَادِيِ بِالإحْسَانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ
ص 81
الْعَابِدِينَ! وَ أَنْتَ الْجَوادُ بِالْعَطَآءِ قَبْلَ طَلَبِ الطَّالِبِينَ! وَ أَنْتَ الْوَهَّابُ ثُمَّ لِمَا وَهَبْتَ لَنَا مِنَ الْمُسْتَقْرِضِينَ!
«تو ذكر كننده و ياد كننده هستي قبل از آنكه ذكر گويان ذكر تو را گويند! و تو ابتدا كننده به احسان هستي پيش از آنكه عبادت كنندگان ترا پرستش كنند! و تو جود كننده و عطاء نماينده هستي قبل از آنكه طالبان از تو طلب نمايند! و تو بخشنده هستي و پس از آن قرض گيرنده هستي از همان چيزي كه به ما بخشيده بودي!»
تا آنكه عرض ميكند:
أَنْتَ الَّذِي لَا إلَهَ غَيْرُكَ. تَعَرَّفْتَ لِكُلِّ شَيْءٍ فَمَا جَهِلَكَ شَيْءٌ. وَ أَنْتَ الَّذِي تَعَرَّفْتَ إلَيَّ فِي كُلِّ شَيْءٍ فَرَأَيْتُكَ ظَاهِرًا فِي كُلِّ شَيْءٍ. وَ أَنْتَ الظَّاهِرُ لِكُلِّ شَيْءٍ. [92]
«تو هستي آنكه معبودي جز تو نيست. خود را به همۀ اشياء نشان دادي و نماياندي، بنابراين چيزي جاهل به تو نيست. و تو هستي كه خودت را در هر چيزي به من نشان دادي، و بنابراين من تو را در تمام چيزها هويدا ديدم. و تو هستي كه براي هر چيز هويدائي.»
اين حالات اندكاك و فناي آنحضرت در ذات حضرت احديّت است كه از اين مناجات مشهود ميگردد. و بنابر همين حالات و مَلَكات، در زيارت مطلقهاش ميخوانيم:
إرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ. [93]
ص 82
«اراده و مشيّت پروردگار در تقديرات امورش به سوي شما فرود ميآيد، و از خانههاي شما صادر ميگردد.»
و در دعاي پس از زيارت عاشورا ميخوانيم:
لَيْسَ لِي وَرَآءَ اللَهِ وَ وَرَآءَكُمْ يَا سَادَتِي مُنْتَهَي. [94]
«از خدا گذشته و از شما گذشته، اي سروران و سالاران من، منتهائي نيست!»
و همچنين در زيارت آن حضرت ميخوانيم:
بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّيِ وَ نَفْسِي يَا أَبَا عَبْدِ اللَهِ! أَشْهَدُ لَقَدِ اقْشَعَرَّتْ لِدِمَآئِكُمْ أَظِلَّةُ الْعَرْشِ مَعَ أَظِلَّةِ الْخَلآئِقِ وَ بَكَتْكُمُ السَّمَآءُ وَ الارْضُ وَ سُكَّانُ الْجِنَانِ وَ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ. [95]
«پدرم و مادرم و جانم فداي تو باد اي أباعبدالله! گواهي ميدهم كه در اثر ريخته شدن خون شما، سايبانها و طبقات عرش خدا به لرزه درآمد. و سايبانها و
ص 83
طبقات مخلوقات نيز به لرزه در آمد. و آسمان و زمين و ساكنين بهشت و خشكي و دريا بر شما گريست.»
شاعر اهل بيت: فؤاد كرماني در اين مضمون سروده است:
نور وجود از طلوع روي حسين است ظـلمـت امـكان، سـواد موي حسين است
شاهد گيتي به خويش جلوه ندارد جــلــوۀ عــالــم فـــروغ روي حسين است
مَشْيِ قَدَم را وصول ذات قِدَم نيست جنبـش سالـك به جسـتجوي حسين است
ذات خدا لا يُرَي است روز قيامت ذكــــر لِــقــا بــر رُخ نـكـوي حسين است
جان ندهم جز به آرزوي جمالش جـــان مــــــرا دل به آرزوي حسين است
عاشقِ او را چه اعتناست به جنّت جـنّت عشّـاق، خـاك كـوي حسين است
عالم و آدم كه مست جام وجودند مسـتـي اين هـر دو از سـبـوي حسين است
ذات خدا را مجو ولي به صفاتش نيك نظر كن كه خُلق و خوي حسين است
حضرت حقّ را به عشق خلق چه نسبت مـســألۀ عـشــق گـفـتـگـوي حسين است
عاشق او را چه غم ز مرگ طبيعت زنــدگــي عـارفـان بـه بــوي حسين است
ص 84
در غم او آب روي ما به حقيقت مـوجـب غـفـــران بـه آبـروي حسين است
عقل فؤاد از خود اين فروغ ندارد جـلـوۀ ايـن قطره هم ز جوي حسين است [96]
پاورقي
[71] ـ آيۀ 36، از سورۀ 8: الانفال
[72] ـ آيۀ 117، از سورۀ 3: ءَال عمران
[73] ـ آيۀ 67، از سورۀ 25: الفرقان
[74] ـ آيۀ 29، از سورۀ 17: الإسرآء
[75] ـ «الميزان في تفسير القرءَان» ج 13، ص 4 0 1
[76] ـ «محمّدٌ صلّي الله عليه و سلّم المثل الكامل» طبع دوّم، سنۀ 1351 هجريّۀ قمريّه، ص 19
[77] ـ آيات 26 تا 28، از سورۀ 17: الإسرآء
[78] ـ آيات 261 تا 274، از سورۀ 2: البقرة
[79] ـ آيۀ 92، از سورۀ 3: ءَال عمران
[80] ـ «محمّدٌ المثل الكامل» طبع دوّم، ص 232 و 233
[81] ـ مستشار عبد الحليم جندي در كتاب «الإمام جعفرٌ الصّادق» ص 294 گويد: و در منهج عبرت آموزي و اعتبار به واقع يا به آثاري كه بر مطلوب دلالت ميكند واقعيّتي است كه نزديكتر است به تصديق از مُجازفات فكري. و در واقع مادّي ضمانتي است كه نتيجه و استخلاص را از ملموسات و محسوساتِ به حواسّ پنجگانه دور نميدارد. و اين واقعيّت يا نزاهت فكري، ده قرن از واقعيّت اگوست كنت زودتر، و از عقلانيّت دكارت نُه قرن زودتر بوده، همچنانكه از نظريّۀ اطّراد عِلَل جان استوارت ميل * ده قرن زودتر بوده است. و بواسطۀ اين قرون، سبقت تمدّن و حضارت اسلامي بر حضارت اروپائي مسلّم است.
و در تعليقه گويد: اگوست كنت Auguste Comte ( 1798 ـ 1857 ) داراي فلسفۀ واقعيّت، در قرن گذشته است. وي از مؤلّفات لايب نيس، و دكارت ** و فرانسس بيكن، و قدّيس توماس آكويناس، و راجر بيكن بهرهيافته است. و اين دو نفر اخير از بزرگترين كساني هستند كه از علم اسلام متأثّر و بهرمند بوده و آنرا منتشر ساختهاند و در بسياري از كتابهايشان تعبيرات اسلاميّه استعمال شده است.
* ـ جان استوارت ميل ( 6 0 18 ـ 1873 )
** ـ دكارت Rإn'Descartes ( 1596 ـ 0 165 )
[82] ـ عبدالحليم جندي در كتاب «الإمام جعفرٌ الصّادق» ص 295 گويد: و چه بسا كلامي كه از جابر بن حيّان نقل شده است، واضحترين گفتاري است در دلالت بر طريقۀ تجربه كه آنرا از مجلس امام صادق و يا از كتب او ياد گرفته است. زيرا جابر در مقدّمۀ كتابش «الاحجار» امام را مخاطب نموده ميگويد: و حقِّ سيّدي! لو لا أنّ هذه الكتب باسم سيّدي ـصلوات الله عليه ـ لما وصلتُ إلي حرفٍ من ذلك إلي الابد. «و به حقّي كه آقايم بر من دارد! اگر اين كتابها بنام آقاي من ـ كه درود باد بر او ـ نبود، تحقيقاً من تا ابد به يك حرف از آن هم پي نميبردم.»
جابر در كتاب «الخوآصّ» راجع به روش خود ميگويد: اتعَبْ أوّلاً تعبًا واحدًا؛ و اعلم، ثُمَّ اعمل. فإنّك لا تصلُ أوّلاً، ثُمَّ تصلُ إلي ما تريد. «در ابتداي امر في الجمله زحمتي را بر خود هموار كن؛ و بدان، سپس عمل كن. زيرا كه تو در وهلۀ اوّل نخواهي رسيد؛ و پس از آن به آنچه ميخواهي ميرسي!» و در كتابش «السّبعين» ميگويد: مَن كان دَرِبًا (مجرّبًا) كان عالِمًا حقًّا. و من لم يكن دربًا لم يكن عالمًا. و حسبك بالدُّرْبة في جميع الصّنآئع، أنّ الصّانع الدَّرِب يَحذِق و غيرَ الدَّرب يُعطِّل. «كسيكه كار آزموده و مَجرّب باشد، حقّاً عالم است. و كسيكه كار آزموده نباشد عالم نيست. و همين براي تو بس است بجهت تجربه و كار آزمودگي كه در جميع صنايع، صنعتگر آزموده و كهنه كار، كار را از روي حذاقت و صحّت انجام ميدهد، و صنعتكار بدون تجربه كار را خراب و ضايع ميسازد.»
طريقه و روش عمل جابر در عبارتي كه از وي رسيده است پيداست. او ميگويد: عمِلتُه بيدي و بعقلي، و بحثتُه حتّي صحّ. و امتحنتُه فما كذب. «من با دستم و با فكرم و تدبيرم كار را انجام دادم، و در طلب آن تفتيش و كنجكاوي و تجسّس را بكار بستم تا اينكه آن عمل بدون عيب و سالم خاتمه يافت. در اينحال چون در آن آزمايش به عمل آوردم، نتيجه غير صحيح و خلاف نبود.» استاد فلسفۀ اسلاميّۀ معاصر ما در جامعۀ قاهره در اين باره ميگويد:... فلو شئتَ تلخيصًا للمنهج الدّيكارتي كلِّه، لم تجدْ خيرًا من هذا النّص الّذي أسلفنا عن جابر. «اگر نتيجه و محصّل و ملخّصي از تمام طريقۀ دكارت بخواهي، از اين عبارتي راكه ما از جابر آورديم بهتر نخواهي يافت.» (نام اين استاد فلسفه در جامعۀ قاهره، د. زكي نجيب محمود است.)
[83] ـ آيات 65 تا 69، از سورۀ 16: النّحل
[84] ـ آيات 78 تا 81، از سورۀ 16: النّحل
[85] ـ «ديوان ابن عربي» طبع بولاق ـ مصر (سنۀ 1271 ) ص 216
[86] ـ ديوان «اسرار» طبع اصفهان، ص 38 و 39
[87] ـ در تعليقۀ سبزواري بر «اسفار» طبع حروفي، ج 6، ص 8 0 1 به عنوان شاهد آمده است.
[88] ـ صدر آيۀ 78، از سورۀ 16: النّحل
[89] ـ نشاني اين روايت در كتاب «توحيد علمي و عيني» طبع اوّل، انتشارات حكمت، ص 191 و 192 در تعليقه ذكر شده است.
[92] ـ ذيل دعاي عرفه بنا به روايت سيّد ابن طاووس در «اقبال» ص 348 تا ص 0 35
[93] ـ «تحفة الزّآئر» مجلسي، ص 264 با سند معتبر از حسين بن ثُوَير و يونس بن ظَبْيان از حضرت صادق عليه السّلام؛ و «هديّة الزّآئرين» محدّث قمّي، ص 92؛ و در ص 91 گويد: اين زيارت در «كافي» و «فقيه» و «تهذيب» و «كامل الزّيارات» ابن قولُوَيه از حضرت صادق عليه السّلام نقل شده، و ما نيز مانند «تحيّة الزّآئر» محدّث نوري آنرا مطابق نقل «كافي» آوردهايم.
[94] ـ «مصباح المتهجّد» شيخ طوسي، ص 545؛ و «بحار الانوار» طبع كمپاني، ج 22 (مزار ) ص 192؛ و «تحفة الزّآئر» ص 335؛ و «هديّة الزّآئرين» ص 145
[95] ـ «مفاتيح الجنان» ص 439، از حضرت صادق عليه السّلام در زيارت خصوصۀ اوّل رجب و نيمۀ شعبان؛ و همچنين محدّث قمّي در «هديّة الزّآئرين» ص 91، و از «تحيّةالزّآئر» محدّث نوري؛ و مجلسي در «تحفة الزّآئر» ص 263 از حضرت صادق به روايت معتبر حسين بن ثُوير در زيارت مطلقۀ آنحضرت بدين عبارت آوردهاند كه: أشْهَدُ أنَّ دَمَكَ سَكَنَ في الْخُلْدِ، وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أظِلَّةُ الْعَرْشِ، وَ بَكَي لَهُ جَميعُ الْخَلآئِقِ، وَ بَكَتْ لَهُ السَّمَواتُ السَّبْعُ وَ الارَضونَ السَّبْعُ وَ ما فِيهِنَّ وَ ما بَيْنَهُنَّ، وَ مَنْ يَتَقَلَّبُ في الْجَنَّةِ وَ النّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنا ، وَ ما يُرَي وَ ما لَا يُرَي. و مجلسي در مزار «بحار» (ج 22 ) طبع كمپاني، ص 181، ذكر كرده است.