![]() |
![]() |
---|
از بين رفتن تورات و انجيل، اثر غضبي است كه خداوند بر يهوديان متجاوز و ستمگر نموده است. در اينصورت خدا كتابشان را برداشت و از ميان برد. يهوديان فلسطيني در سايۀ نبوّت موسي علي نبيّنا و آله و عليه السّلام به بالاترين نعمتهاي دنيوي و اخروي رسيدند. از اسارت ذلّت بار فرعونيان خارج
ص 297
شدند، و هرگونه استقلال و عزّت يافتند. در بهترين و آبادترين اماكن كه محلّ نياكانشان بود سكني گزيدند. قوانين و فرامين تورات: كتاب آسماني براي سعادت دارين آنان، راهنماي عجيب بود. امّا در اثر عصيان شديد، و غرور و استكبار و بلند منشي، تمام آن نعمتها را از دست دادند. خداوند ظالمان را عليه ايشان برانگيخت تا در دو مرحلۀ متفاوت، تار و پودشان را از بين بردند.
رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم فرمود: الظَّالِمُ سَيْفِي؛ أَنْتَقِمُ بِهِ وَأَنْتَقِمُ مِنْهُ.[95]
«ظالم شمشير من است؛ بواسطۀ او از ديگران انتقام ميكشم، و سپس از خود او انتقام ميگيرم.»
بر يهوديان حملههاي شديد و خرابيهاي فراوان در اثر تجاوزاتشان دست داده است؛ ولي قرآن كريم دو تجاوز را مهمّ ميشمرد و آنرا فساد در زمين نام مينهد. و بر اثر آن، بخت نصّر پادشاه بابل، و تيطوس رومي را بر آنها چنان
ص 298
مسلّط نمود كه از همۀ مزاياي حيات، آنان را فاقد ساخت؛ و تورات و انجيلشان را از ميان برد.
بنيإسرائيل يعني پسران يعقوب، كه او پسر إسحق است. و يعقوب را يهوديان إسرائيل گويند؛ به معني «كسي كه بر خداوند مظفّر گشت». چون بنا به عبارت تورات در هنگام مصارعه و كشتي با فرشتۀ خدا در فَنيئيل، بر آن فرشته پيروز شد؛ فلهذا بدان ملقّب گرديد. [96]
بنيإسرائيل پس از گذراندن چهل سال در تيه و بيابان، و رحلت حضرت موسي علي نبيّنا و آله و عليه السّلام به فلسطين رفتند. و ولايت امر آنان را يوشع بن نون وصيّ حضرت موسي عهدهدار بود.
مسجدي نداشتند، و عبادات خود را در خيمه انجام ميدادند. بيشتر احكامشان قرباني است، و براي هر چيز بايد حيواني قرباني كنند: گاو و گوسفند، و يا مرغ و كبوتر؛ براي طهارت از حيض و نفاس و جنابت.
قرباني انواع دارد، و بايد در حضور كاهني كه از پسران هرون باشد انجام گيرد، و در مذبح مخصوص در زمين مقدّس باشد. بدون قرباني، از حيض و جنابت پاك نميشوند؛ و فرزندشان ناپاك زاده ميشود.
بنيإسرائيل تا زمان طالوت پادشاه نداشتند. فقها در ميانشان حكم ميكردند، و عبادتگاهشان خيمه بود. ذبح و قرباني را در خيمه مينمودند. تا طالوت در جنگِ با جالوت بر او غلبه كرد و او را كشت. در اين وقت بنيإسرائيل وي را به سلطنت انتخاب كردند؛ و سلطنت از او به حضرت داود و حضرت
ص 299
سليمان رسيد.
در اينحال بيت المقدس را بنا كردند. و سلطنت در اولاد داود به ارث ماند. و تشريفات و تجمّلات شاهانه در ميانشان معمول گشت. و اولاد حضرت سليمان، احكام تورات را ترك كردند و پيغمبران خدا را ميكشتند. و از مواعظ و نصائح ابرار و خوبان متّعظ نميشدند.[97] بت پرستي در ميانشان رواج يافت.
در اينحال بود كه خداوند أَشَّدُ الْمُعَاقِبِينَ فِي مَوْضِعِ النَّكَالِ وَ النَّقِمَةِ، بر آنها خشم گرفت و بخت نصّر را بر آنها مسلّط نمود تا بيت المقدس را با خاك يكسان نمود، و تورات را ناپديد ساخت، و بني إسرائيل را به اسارت به بابل برد.
بني إسرائيل چون توبه كردند، خداوند كورش هخامنشي را مسلّط فرمود
ص 300
تا بابل را از اولاد بخت نصّر گرفت و بني إسرائيل را به فلسطين عودت داد، تا بار ديگر در زمان عزراي كاهن، بيت المقدس را از نو ساختند و به احكام تورات عمل نمودند و ديگر بت نپرستيدند. و يكنفر از اولاد حضرت داود به نام زُروبابِل پادشاه ايشان شد، و تا زمان حضرت عيسي مسيح علي نبيّنا و آله و عليه السّلام همچنان خودشان حكومت داشتند.
و اين، آباداني مجدّد و دوّمِ بيت المقدس است. (اوّل توسّط حضرت سليمان، دوّم توسّط عزرا)
امّا چون يهوديان به حضرت روح الله ايمان نياوردند و وي و مادرش را متّهم ساختند، و از هر گونه اذيّت و آزار در حقّ وي دريغ ننمودند، براي بار ديگر خداوند بر آنها خشمگين شد، و با اسم أَعْظَمُ الْمُتَجَبِّرِينِ خود فِي مَوْضِعِ الْكِبْرِيآءِ وَ الْعَظَمَةِ تيطوس رومي را بر ايشان سيطره داد تا بار ديگر بيتالمقدس را خراب كرد و يهوديان را متفرّق ساخت؛ چنانكه تا امروز هم در دنيا پراكندهاند. خداوند در سورۀ اسراء كه هفدهمين سوره از قرآن است، به اين دوبار خرابي بيت المقدس، و دو بار فساد و فتنۀ يهوديان اشاره نموده است:
وَ قَضَيْنَآ إِلَي' بَنِيٓ إِسْرَ 'ٓ ءِيلَ فِي الْكِتَـٰبِ لَتُفْسِدُنَّ فِي الارْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا * فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ أُولَـٰهُمَا بَعَثْنَا عَلَيْكُمْ عِبَادًا لَّنَآ أُولِي بَأْسٍ شَدِيدٍ فَجَاسُوا خِلَـٰلَ الدِّيَارِ وَ كَانَ وَعْدًا مَّفْعُولاً * ثُمَّ رَدَدْنَا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ وَ أَمْدَدْنَـٰكُمْ بِأَمْوَ'لٍ وَ بَنِينَ وَ جَعَلْنَـٰكُمْ أَكْثَرَ نَفِيرًا * إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لاِنفُسِكُمْ وَ إنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَآءَ وَعْدُ الاخِرَةِ لِيَسُـٓئـُوا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِيُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِيرًا * عَسَي' رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَ إِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَ جَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَـٰفِرِينَ حَصِيرًا.[98]
ص 301
«و ما در كتاب، حكم قطعي حتمي صادر نموده، و به بني إسرائيل ابلاغ نموديم كه: هر آينه شما دوبار در روي زمين فساد ميكنيد! و هر آينه استكبار و بلند منشي بزرگ مينمائيد! پس چون نوبت وعدۀ اوّل در رسيد، ما بندگاني را از خودمان عليه شما برانگيختيم كه داراي شدّت و بأس و سختي بسيار بودند. و آنان در گوشهها و زواياي شهرتان وارد شده، و تفحّص و تجسّس بكار بستند، و اين وعدۀ شدني خداوند بود.
سپس ما نوبت دولت و حكمراني را به شما عليه ايشان داديم. و با اموال و پسران، شما را امداد نموديم. و نفرات و افراد شما را بيشتر نموديم. اگر نيكي كنيد، براي خودتان نيكي كردهايد! و اگر بدي كنيد، براي خودتان بدي كردهايد! امّا چون نوبت وعدۀ دوّم در رسيد، آن بندگان را برانگيختيم تا چهرهها و سيماهايتان را با بدي و زشتي مقهور و منكوب كنند. و در بيت المقدس وارد شوند بهمانگونه كه در وهلۀ اوّل داخل شده بودند. و آن سركشي و استكبارتان را ريشه كن كنند، و از بيخ و بن برآرند و تباه سازند!
اميد است كه پروردگارتان شما را تحت افاضۀ رحمت خود در آورد! و اگر شما بازگشت كنيد، ما هم بازگشت ميكنيم! و ما جهنّم را مكانِ محيط و حاصر و در بردارنده و در برگيرندۀ كافران قرار دادهايم!»
از اين آيات بخوبي ظاهر است كه عزّت و شوكت آنها بعد از واقعۀ اوّل، بواسطۀ توبه و انابه و احسان بوده است. و امّا چون باز خود را دچار عصيان و تمرّد كردند، فلهذا واقعۀ دوّم جَزاءً لاِعْمالِهِمْ به وقوع پيوست. و در ضمير عَلَيْهِمْ در الْكَرَّةَ عَلَيْهِمْ، و نيز در لِيَسُـُٓـئُوا وُجُوهَكُمْ وَ لِيَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ كَمَا دَخَلُوهُ، گرچه ظاهراً بهمان كسان سابق بر ميگردد كه با آنها كارزار كردند و بيت را خراب نمودند؛ امّا بقرينۀ آنكه براي بار ديگر بخت نصّر يا بابليان بدانجا حملۀ ريشه كن كننده ننمودند، استفاده ميشود كه: ضمير به مطلق دشمنان و
ص 302
اعداء بر ميگردد، خواه بابلي و خواه رومي باشند. كما اينكه حضرت استاد قدّس الله نفسه هم همينطور استفاده نموده، و منافات با تحقّق مرحلۀ دوّم از طرف روميان نديدهاند و فرمودهاند: «قيصر روم: اسپيانوس وزير خود طوطوز را فرستاد، و تقريباً يك قرن قبل از ميلاد بيت المقدس را خراب كرد و آن قوم را ذليل ساخت.» [99]
در تورات هم در سِفر تثنيه، آيۀ هيجدهم، باب سي و نهم بدين قضيّه اشاره دارد. امّا باز هم يهود منتظرند بار سوّم بيت المقدس آباد گردد؛ و پادشاهي از نسل حضرت داود علي نبيّنا و آله و عليه السّلام در آنجا حكومت كند؛ و يهوديان را بدانجا عودت دهد.
يهوديان اين پادشاه را ماشيح گويند، به معناي مسيح. مسيح در زبان عبري با شين معجمه و ياءِ مفتوحه است. و استعاره و كنايه از پادشاه است. امّا كتب آنها وعده به آباداني سوّم بيت المقدس نداده است. و فقط در سِفر لَوِيان، آيۀ بيست و ششم از باب چهل و چهارم، وعده كرده است: به احترام انبياء و صالحان قديم، آنان را نابود نكند؛ و با وجوديكه در سرزمين دشمنانند عهد خود را با ايشان به انجام برساند.
همين وعدۀ خدا را ميبينيم كه بمنصّۀ ظهور رسيده است؛ زيرا كه اقوام پيشين، همچون آشوريان و بابِليان و عَمالقه و فينيقيان، همگي مضمحلّ و نابود شدند و رسم و اسم آنها از ميان رفت، امّا يهوديان با كتاب و دينشان باقي هستند. و اين از اخبار به غيب و معجزات انبياي بني إسرائيل است. چنانكه در سفر مُثَنَّي، آيۀ بيست و هشتم، از فصل چهل و ششم گويد: براي تو و براي اولاد تو ابداً بجاي، آيت و معجزه خواهد بود.
ص 303
وليكن اين وعدۀ به روي كار آمدن پادشاه و تأسيس دولت مستقلّه نيست؛ و يهود بيخود در سر خود خيال خام ميپرورانند. و آيۀ وافي هداية:
ضُرِبَتْ عَلَيْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْكَنَةُ وَ بَآءُو بِغَضَبٍ مِّنَ اللَهِ ذَ'لِكَ بِأَنَّهُمْ كَانُوا يَكْفُرُونَ بِـَايَـٰتِ اللَهِ وَ يَقْتُلُونَ النَّبِيِّــنَ بِغَيْرِ الْحَقِّ ذَ'لِكَ بِمَا عَصَوا وَّ كَانُوا يَعْتَدُونَ. [100]
«ذلّت و مسكنت بر آنها زده شد؛ و با خشم خدا باز گشتند. زيرا آنان به آيات خدا كفر ورزيده، و پيامبران را بدون حقّ و مجوّز ميكشتند. اين نقمت و پاداش به سبب گناهي است كه مينمودهاند؛ و به سبب اعتداء و تجاوزي است كه ميكردهاند.» حال و وضع و كيفيّت امرشان را تا روز قيامت روشن ساخته است.
يهود هيچ گريز و گزيري ندارند جز قبول اسلام، و دخول در دين حنيف محمّدي، و ولايت علوي، و تقبّل قرآن عظيم. همانطور كه حضرت موسي علي نبيّنا و آله و عليه السّلام بدان خبر داده است. و در عهدين تورات و انجيل، از بشارات بر مقدم مباركش بسيار است.
چنانكه عالم كامل و خبير بصير مطّلع يهودي مذهب كه از اعاظم علماي ايشان در طهران بود، در سنۀ 1238 هجريّۀ قمريّه كه معاصر حضرت آية الله العظمي حاج ملا أحمد نراقي رضوان الله عليه، و معاصر فتحعليشاه قاجار بود، به شرف دين مقدّس اسلام نائل شد، و نام خود را ميرزا محمّد رضا نهاد. و اين سه بيت را خودش سروده است:
از منزل عدم به وجود آشنا شدم بر امّت كليم خدا پيشوا شدم
در مُصحف كليم و در احكام انبياء ديدم محمّد است محمّد رضا شدم
رفتم ازين جهان به در دوست شادمان از بهر آنكه طالب دين خدا شدم
ص 304
اين عالم خبير چنانچه از كتاب مؤلَّف وي بر ميآيد، مهارتي عظيم، و اطّلاعي وسيع بر كتب عهد عتيق داشته؛ و با ادلّه و شواهد و براهين قاطع، اثبات نبوّت حضرت ختمي مرتبت را از روي آن كتب ميكند.
اين مرد بزرگ كتابش را به زبان عبري و خطّ عبري نگاشته است؛ و در سنۀ 1266 بجهان ابدي شتافت. قبرش در طهران، خيابان مولوي، محلّۀ باغفردوس، جنب بيمارستان، در زاويۀ مسجدي است؛ و به بيرون شبّاك دارد. و مردم براي زيارت قبر شريفش بدانجا ميروند، و حقير هم به زيارت قبرش نائل آمدهام.
در سنۀ 1292 هجريّۀ قمريّه، دورۀ ناصرالدّين شاه، عالم ربّاني: مرحوم سيّد عليّ بن حسين حسينيّ با سعي آخوند ملاّ محمّد عليّ كاشاني ملقّب به آقاجاني، و آقا محمّد جعفر برادرزادۀ مؤلّف، كتاب عبري آن فقيد را به زبان فارسي ترجمه و تأليف ثاني نمودند.
اصل اين كتاب را خود مؤلّف «منقول رضائي» ناميده و مؤلّف ثاني بر آن نام «إقامةُ الشّهود في ردّ اليهود في منقول رضائي» نهاده است.
الحقّ كتابي نفيس و محقّقانه است؛ و حقير استفادههاي شايان از آن بردهام. وي ادلّهاي را كه أعلام يهود مانند هارم بام، و ربي إسحق، ابرنبال و غيرهم بر ابديّت تورات نوشتهاند؛ به ادلّۀ عقليّه، محقّقانه ردّ ميكند.
چون اين مرد بزرگ ايمان آورد، تمام بستگان و اولاد و جمع كثيري از يهوديان كه به او وثوق داشتند، به دين مقدّس اسلام مشرّف شدند؛ اللَهُمَّ احْشُرْهُ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ ءَالِهِ الطّاهِرينَ .
قاطعيّت و واسعيّت قرآن عظيم و تفسير آيۀ: المص * كِتَـٰبٌ أُنزِلَ إِلَيْكَ فَلَا يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَ ذِكْرَي' لِلْمُؤْمِنِينَ
أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيم
بِسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَنِ الـرَّحيم
وَ صَلَّي اللَهُ عَلَي سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وَ ءَالِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ
وَ لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي أعْدآئِهِمْ أجْمَعينَ مِنَ الانَ إلَي قِيامِ يَوْمِ الدِّينِ
وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ الْعَليِّ الْعَظيم
قالَ اللَهُ الْحَكيمُ في كِتابِهِ الْكَريم:
المص * كِتَـٰبٌ أُنزِلَ إِلَيْكَ فَلا يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مِّنْهُ لِتُنذِرَ بِهِ وَ ذِكْرَي' لِلْمُؤْمِنِينَ.
(اوّلين و دوّمين آيه، از سورۀ اعراف: هفتمين سوره از قرآن كريم)
«المص. قرآن، كتابي است كه به سوي تو فرو فرستاده شده است! بنابراين نبايد در سينه و انديشۀ تو، گيري و گرفتگياي از آن ناحيه باشد! و اين نزول قرآن، براي آنستكه تو مردم را از عواقب اعمال ناپسند و عقائد نكوهيدۀ خودشان بترساني؛ و براي آنستكه نسبت به مؤمنين يادآوري و تذكّري بوده باشد.»
و پس از اين آيه ميفرمايد:
اتَّبِعُوا مَآ أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَ لَا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَآءَ قَلِيلا مَّا تَذَكَّرُونَ * وَ كَم مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَـٰهَا فَجَآءَهَا بَأْسُنَا بَيَـٰتًا أَوْ هُمْ قَآئلُونَ * فَمَا كَانَ دَعْوَیٰهُمْ إِذْ جَآءَهُم بَأْسُنَآ إِلآ أَن قَالُوٓا إِنَّا كُنَّا ظَـٰلِمِينَ.
«پيروي كنيد از آنچه از جانب پروردگارتان به سوي شما فرود آمده است.
ص 308
و غير از اين پروردگار كسي يا چيزي را وليّ و قيّم و صاحب اختيار خود قرار نداده، از وي پيروي مكنيد! چه كم متذكّر و متوجّه ميشويد!
و چه بسيار از اهالي قراء و شهرها كه خشم و بأس ما بر آنان وارد شد، و آنها را در حيطه و پرّۀ قهر و شدّت ما گرفت؛ در وقتيكه هنگام شب و بيتوتۀ ايشان بود، و يا در روز، قبل از ظهر وقت استراحت و خواب قيلولۀ آنان.
ايشان در وقت فرود آمدن بأس و عذاب ما هيچ حجّتي براي دفع عذاب نميتوانستند ارائه دهند و بيان كنند، مگر آنكه گفتند: ما بوديم كه بر خود ستم نموديم. (و اين عذاب و بأس و نَكال، پاداش و واكنشي است كه از كردارمان بما رسيده است. و در حقيقت، خود با دست خود اين نقمت و جزا را براي خودمان تهيّه ديده و آماده ساخته بوديم.»
اين آيات پس از آيۀ قبل كه ميفرمايد: كِتَـٰبٌ أُنزِلَ إِلَيْكَ فَلا يَكُن فِي صَدْرِكَ حَرَجٌ مّـِنْهُ، ميرساند كه: قرآن موجب آرامش دل، و طيّ راهِ هويدا و مستقيم و بدون حرج و اعوجاج است. و آن گير و گرفتگي و اضطراب خاطر و تشويش حواسّ، و نگراني درون و بهم ريختن اعصاب و افكار پريشان شيطاني، ناشي از عدم پيروي از قرآن است كه انساني را به پيروي محض از پروردگار كريمش رهبري نموده، و از هر گونه متابعت و پيروي جز از چنين خدائي برحذر ميدارد.
و سپس ميفرمايد: فَلَنَسْـئَلَنَّ الَّذِينَ أُرْسِلَ إِلَيْهِمْ وَ لَنَسْـئَلَنَّ الْمُرْسَلِينَ* فَلَنَقُصَّنَّ عَلَيْهِم بِعِلْمٍ وَ مَا كُنَّا غَآئبِينَ.
«پس البتّه و البتّه ما از آنانكه پيامبران را بسويشان ارسال داشتيم بازپرسي نموده؛ و البتّه و البتّه از خود پيامبران نيز بازپرسي مينمائيم. و البتّه و البتّه از روي علم و يقين، شرح قضايا و دعوت و تبليغ و پذيرش و يا عدم پذيرش قوم را بر آنان بيان خواهيم نمود. و ما بهيچوجه غائب نيستيم؛ و از اعمال و رفتار و
ص 309
مأموريّت پيامبران، و ردّ و قبول امّتها بيخبر و اطّلاع نميباشيم!»
ملاحظه كنيد چگونه در اين آيات با قاطعيّت تمام، مطلب را أدا ميكند: اين قرآن، كتابي است كه از ناحيۀ پروردگارت بسوي تو نازل شده است. بنابراين، هيچگونه ضيق و تنگي و شدّت و سختي و غَلق و اضطرابي نبايد از جهت آن در دل تو پديدار شود! اين كتاب، كتاب انذار و اعلام و بيدار باش است كه بايد بر آن قيام كني و مردم را برحذر بداري؛ و براي ياد آوري و تنبّه مؤمنين و گروندگان بحضرت ربّ جليل است.
اي مخاطبينِ بدين خطاب! بدانيد كه: اگرچه اين كتاب بسوي پيامبر فرود آمده است، ليكن همۀ شما فرداً فرداً مورد خطاب هستيد! بنابراين بايد از آنچه را كه از جانب پروردگارتان به سويتان نازل شده است پيروي كنيد. و هيچ يار و ياوري، مورد اتّكاء و اعتمادي، وليّ و قيّم و سرپرست و صاحب اختياري، هيچ همراز و هم سرّي را غير از خداوند براي خود اتّخاذ ننمائيد! چرا افراد اندكي از شما به ياد خدا و ذكر او متذكّر ميگردند؟!
عذاب ما به متمرّدان خواهد رسيد؛ و بأس و شدّت ما آنها را در عين اعتلاء و بلندي، و در عين تنعّم و خوشي، و در عين غفلت و بيهوشي در خواهد گرفت. ايشان جز اقرار و اعتراف به ستمهاي خود چارهاي ندارند. و در آن هنگام بايد به ظلمها و تجاوزات خود تسليم شوند.
تمام افراد مخلوقات در نظر ما از اين جهت يكسان هستند؛ هم پيامبرانِ خبر آورنده، و هم مردمي كه بسويشان خبر آورده ميشود. همه در نظر ما و در مرأي و مسمع ماست. همه بندگانِ صرف و عباد مطلق ما هستند. همه در تحت تكليف و فرمان ما. نه عيسي ميتواند دعواي الوهيّت كند، نه مادرش مريم. از همه و همه سؤال و پرسش ميكنيم. از پيامبران ميپرسيم: امّتها با شما چگونه رفتار كردند؟ و از امّتها ميپرسيم: شما چگونه با آنها عمل نموديد و
310
اوامر و ارشاداتشان را بجان و دل پذيرفتيد؟ و از روي علم و بينائي تمام، بر آنها حكايت ميكنيم كه: ما پيوسته حاضر و ناظريم. غيبت نداريم. با موجودات معيّت داريم.
آنگاه ميبينيم تمام اين جملات و عبارات را با تأكيدِ لام قسم و نون تأكيد ثقيله در قالب الفاظ ريخته است. و با قاطعيّتي هر چه تمامتر خطابات خود را أدا ميكند.
هيچيك از كتب آسماني بقدر قرآن تأكيد ندارد. چقدر آيات قرآن با إِنَّ و أَنَّ، و لام قسم، و جملۀ اسميّه شروع به بيان ميكند! چقدر آياتش داراي قاطعيّت است! هر مطلبي را كه ميگويد، با قاطعيّت ميگويد. گويا مادّۀ اوّليّه و فلزّي كه قرآن را با آن ريختهاند، قاطعيّت است.
آيات زير را ملاحظه كنيد:
إِنَّ هَـٰذَا الْقُرْءَانَ يَقُصُّ عَلَي' بَنِيٓ إِسْرَ'ءِيلَ أَكْثَرَ الَّذِي هُمْ فِيهِ يَخْتَلِفُونَ* وَ إِنَّهُ و لَهُدًي وَ رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ * إِنَّ رَبَّكَ يَقْضِي بَيْنَهُم بِحُكْمِهِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْعَلِيمُ * فَتَوَكَّلْ عَلَي اللَهِ إِنَّكَ عَلَي الْحَقِّ الْمُبِينِ * إِنَّكَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَي' وَ لَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَآءَ إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِينَ * وَ مَآ أَنتَ بِهَـٰدِي الْعُمْيِ عَن ضَلَـٰلَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن يُؤْمِنُ بِـَايَـٰتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ. [101]
«حقّاً اين قرآن در بسياري از چيزهائيكه بني إسرائيل در آن با هم اختلاف دارند، امر واقع و درست را براي آنها حكايت ميكند. و حقّاً اين قرآن براي مؤمنين كتاب هدايت و رحمت است! حقّاً پروردگار تو در ميان آنها با حكم خودش حكم ميكند. و اوست كه داراي عزّت و علم است.
ص 311
بنابراين، بر خداوند توكّل كن، و امرت را بدو بسپار؛ زيرا كه حقّاً تو برحقِّ آشكارا و روشن قرار داري! حقّاً تو قدرت نداري كه به مردگان گفتاري را بشنواياني؛ و قدرت نداري به مردمان كَر سخنت را برساني در حاليكه پشت نموده ميگريزند. و تو قدرت نداري كوران را هدايت كني، و از گمراهي و ضلالتشان برحذر داري! قدرت نداري كه به احدي سخن حقّ را بفهماني مگر آن كس كه به آيات ما ايمان ميآورد؛ و سر تسليم فرود آورده، بحال اسلام درآمده، از روي سلم و سلامت سخنت را ميپذيرد.»
در اين آيات ميبينيم با تأكيد و ابرامي تمام، پيامبر را بر جادّۀ حقّ مبين ميداند. فلهذا فرمان ميدهد كه بايد توكّل بر او بنمائي؛ و امر خود را از روي جدّ انجام دهي. تحقيقاً اين كافران و يهودياني كه سخنت را نميپذيرند و آيات قرآن را حَكمِ روشن كننده براي رفع اختلاف تورات خود قرار نميدهند، مرده هستند. مگر ميشود به مرده مطلبي را گفت؟! كسيكه قلبش مرد و دلش مرد، حقّاً مرده است. مردۀ حقيقي اوست. تو چگونه توقّع داري اين مردگان، ايمان بياورند؟ و گفتارت را به سمع اجابت قبول كنند؟! آخر شخص مرده كه مغز ندارد، قلب ندارد؛ مركز ادراك و تفكير ندارد.
اينها كر هستند. صدا هر چه بلند باشد، هر چه غوغا و همهمه باشد؛ آدم كر ابداً نميشنود. زيرا مركز شنوائي را ندارد. اينها كور هستند. كانون بينش را از دست دادهاند. تو ميخواهي كوران را هدايت كني، و در مسير مستقيم و منهاج قويم به راه اندازي؟ آنان چشم ندارند. حقّاً چشم ندارند. حقّاً كورند. كوران حقيقي اينچنين مردمي ميباشند. اصولاً به كورهاي جسمي كور نبايد گفت. كور كسي است كه بر چشم بصيرتش حجاب افتاده، و روزنهاي براي ديدارش باقي نمانده است. اينها كورانند به تمام معني الكلمه.
بينا كسي است كه بخدا ايمان دارد. شنوا كسي است كه گوش دلش براي
ص 312
استماع آيات خدا باز است. اوست كه ميشنود، و سر در راه تسليم و عبوديّت حضرت حقّ مينهد.
يسٓ * وَ الْقُرْءَانِ الْحَكِيمِ * إِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ * عَلَي' صِرَ'طٍ مُّسْتَقِيمٍ. [102]
«يس؛ سوگند به قرآن محكم و استوار كه تو تحقيقاً از پيغمبران بوده، بر صراط مستقيم ميباشي!»
بدون كوچكترين ترديدي، با چنين قاطعيّتي پيامبر را بر نهج راستين و صراط مستقيم، و از افراد مرتبط با عالم غيب، و اتّصال به ملا اعلي، و از فرستادگان و مأموران حضرت حقّ جلّ و علا ميداند.
قُلْ هَـٰذِهِ سَبِيلِيٓ أَدْعُوٓا إِلَي اللَهِ عَلَي' بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي وَ سُبْحَـٰنَ اللَهِ وَ مَآ أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ.[103]
«بگو اي پيغمبر: اينست راه من كه از روي بصيرت بسوي خدا دعوت ميكنم؛ من و آن كسانيكه از من پيروي مينمايند. و پاك و منزّه است خدا، و من از مشركين بخدا نميباشم.»
قُلِ اللَهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ.[104]
«بگو: خداست كه كتاب نور و هدايت را بر موسي فرستاد؛ و سپس آنانرا واگذار تا در فرو رفتنشان در باطل، بازي كنند.»
ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الامَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ.[105]
«واگذار آنانرا بخورند و تمتّع كنند، و آرزو آنها را به لهو و لغو در افكند؛ پس به زودي خواهند دانست.»
ص 313
فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّي' يُلَـٰقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ [106].
«پس واگذار ايشانرا در باطل غوطه خورند و بازي كنند، تا برسند به روزي كه به آنها وعده داده شده است.»
فَذَرْهُمْ حَتَّي' يُلَـٰقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي فِيهِ يُصْعَقُونَ. [107]
«پس واگذار ايشان را تا برسند به روزي كه در آنروز صعقه و صيحۀ آسماني آنها را در كام مرگ فرو برد.»
إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَـٰكِنَّ اللَهَ يَهْدِي مَن يَشَآءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ. [108]
«تو قدرت نداري كسي را كه دلت بخواهد هدايت كني؛ وليكن خداوند است كه هدايت ميكند كسي را كه بخواهد. و او داناتر است به راهيافتگان.»
وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَعْبُدُ اللَهَ عَلَي' حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ و خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَي' وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الاخِرَةَ ذَ'لِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ. [109]
«و بعضي از مردم هستند كه خدا را بر يك جانب از انحراف عبادت ميكند. در اينصورت اگر خيري به او برسد دلبستگي پيدا نموده بدان آرامش ميپذيرد؛ و اگر فتنه و بلائي پيش آيد، بر روي سيما و چهرۀ خود واژگون ميشود. هم دنيايش به خسارت زيانبار شده، هم آخرتش. اينست آن خسران با حسرت آشكار.»
يَـٰٓأَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُوٓ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَه
ص 314
لَن يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَ لَوِاجْتَمَعُوا لَهُو وَ إِن يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْـًا لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ. [110]
«اي مردمان! مثالي زده شده است، پس گوش فرا داريد! آن كساني را كه شما جز خدا پرستش ميكنيد، نميتوانند مگسي بيافرينند؛ گرچه همۀ آنها بر آفرينش آن مگس جمع شوند. و اگر آن مگس از آنان چيزي را بربايد، نميتوانند از آن مگس بگيرند. پس هم طالب كه پرستش كننده باشد ضعيف است، و هم مطلوب كه پرستيده شده باشد ضعيف است.» هم عابد و هم معبود؛ هم شما كه حاجت ميجوئيد، و هم آنانكه بر اريكۀ تصنّعي تكيه داده، خود را حاجت دهندۀ شما ميپندارند.
يكي از قاطعيّتهاي قرآن عظيم إخبارهاي آنست به مسائل حادثه و وقايعي كه در آينده پيش ميآيد. و بطور حتم و مسلّم، بدون كوچكترين ترديد، از آن واقعه خبر ميدهد. در حاليكه ابداً اثري از آن نيست. و در موقع إخبار نهتنها زمينه و اثري از آن مشهود نيست، بلكه به عكس، موقعيّت و وضعيّت، ايماء و دلالت بخلاف آن دارد.
چون مشركين مكّه اذيّت و آزار را نسبت به رسول الله از حدّ گذراندند، آنحضرت وحيداً فريداً غريباً به مدينه هجرت فرمود؛ و بعلّت امتناع و إباءِ خويشاوندان او از طائفۀ قريش، وطن مألوف و شهر مكّه را ترك گفت. در چنين وضعيّتي خداوند به وي خبر ميدهد:
إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لَرَآدُّكَ إِلَي' مَعَادٍ. [111]
«تحقيقاً آن كس كه قرآن را بر تو حتم و لازم كرده است، تو را به سوي
ص 315
محلّ اوّليّهات باز ميگرداند!»
اين آيه در جحفه كه وسط راه ميان مكّه و مدينه است بر آنحضرت نازل شد. و باز گرديدن او به مكّه كار آساني نبود. و جز به جنگ و جهاد و فتح مكّه تحقّق نپذيرفت. و آن پس از هشت سال درنگ در مدينه بود. و در اينمدّت طويل، ممكن بود پيامبر در غزوات بدر و اُحد و أحزاب و غيرها كشته شود، و يا از دنيا برود، و يا در جنگ مكّه مغلوب گردد. و در هر صورت رجعت آنحضرت به مكّه بعيد بنظر ميرسيد؛ و يا لااقلّ محتملالعدم بود. ولي اين كريمۀ مباركه به ضِرس قاطع ميگويد: خداوند حتماً تو را به مكّه بر خواهد گردانيد.
و ايضاً در سورۀ فتح، پيش از آنكه مكّه را فتح كنند، خبر فتح مكّه را داده است:
إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُّبِينًا * لِّيَغْفِرَ لَكَ اللَهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنبِكَ وَ مَا تَأَخَّرَ [112].
«ما حقّاً فتح آشكاري را براي تو نمودهايم؛ براي آنكه خداوند گناهان مقدّم و مؤخّرت را بيامرزد!»
و ايضاً در همين سوره ميفرمايد:
لَقَدْ صَدَقَ اللَهُ رَسُولَهُ الرُّؤْيَا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ إِنشَآءَ اللَهُ ءَامِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُءُوسَكُمْ وَ مُقَصِّرينَ لَا تَخَافُونَ فَعَلِمَ مَا لَمْتَعْلَمُوا فَجَعَلَ مِن دُونِ ذَ'لِكَ فَتْحًا قَرِيبًا [113].
«هر آينه تحقيقاً كه خداوند رؤيا و خواب پيامبرش را به حقّ، راست و
ص 316
درست نمود، كه البتّه شما در مسجد الحرام در صورت اذن و مشيّت الهي با حال امن و امنيّت، بدون اندك خوفي داخل ميشويد؛ در حاليكه سرهايتان را بجهت بيرون شدن از احرام تراشيده و يا مويش را كوتاه كردهايد! پس خداوند دانست آنچه را كه شما نميدانيد. و پيش از فتح مكّه فتحي ديگر زودتر از آن نصيب شما فرمود.»
بنابراين دو آيه، فتح مكّه دو سال پس از نزول اين آيات بود؛ و فتح پيش از آن، فتح خيبر بود كه در اوائل سال بعد انجام گرفت.
و ايضاً در همين سوره ميفرمايد:
وَعَدَكُمُ اللَهُ مَغَانِمَ كَثِيرَةً تَأْخُذُونَهَا فَعَجَّلَ لَكُمْ هَـٰذِهِ وَ كَفَّ أَيْدِيَ النَّاسِ عَنكُمْ وَ لِتَكُونَ ءَايَةً لِّلْمُؤْمِنِينَ وَ يَهْدِيَكُمْ صِرَ'طًا مُّسْتَقِيمًا * وَ أُخْرَي' لَمْ تَقْدِرُوا عَلَيْهَا قَدْ أَحَاطَ اللَهُ بِهَا وَ كَانَ اللَهُ عَلَي' كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا. [114]
«خداوند به شما وعده داده است كه غنيمتهاي بسياري را ميگيريد! پس اين غنيمت را زودتر براي شما مقدّر فرمود. و دست مردم را از ايذاء و آزار شما برداشت، و براي آنكه براي مؤمنين نشانه و علامتي باشد و شما را به راه راست هدايت نمايد! و باز غنيمتهاي ديگري را وعده ميدهد كه شما قدرت بر اخذ آنها نداشتيد. و خداوند است كه به آن احاطه دارد. و خداوند بر هر چيز تواناست.»
در اينجا ميبينيم خداوند به غنيمتهاي بسياري وعده ميدهد؛ اوّل: غنائم مُعجَّله كه زود بدست شما ميرسد و آن، غنائم جنگ مكّه و حُنَين و قبائل سرزمين عربستان است.
دوّم: غنائم مملكت ايران و روم است كه اعراب بدون اسلام، قدرت بر
ص 317
آنها را تصوّر هم نميتوانستند بنمايند؛ و توان دسترسي به آنها را در سر هم نميتوانستند بپرورانند. امّا به بركت اسلام و نيروي آئين محمّدي بر آن دست يافتند.
پاورقي
[95] ـ اين روايت را از مرحوم پدرم شنيدهام. و در «كلمة الله» طبع اوّل، دارالصّادق ـ بيروت، ص 0 18، حديث شمارۀ 0 21 آورده است. و در ص 546 گويد: اين حديث بطور مرسل وارد شده است. و امّا حديث ديگري قبل از اين به شمارۀ 9 0 1 آورده است كه: يَقُولُ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ: إذا عَصاني مِنْ خَلْقي مَنْ يَعْرفُني، سَلَّطْتُ عَلَيْهِ مَنْ لا يَعْرفُني. و در ص 545 و 546 با سه سند ذكر كرده است: 1 ـ «كافي» مسنداً از حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام. 2 ـ «إرشاد القلوب» ديلمي. 3 ـ «أمالي» صدوق مسنداً از حضرت امام عليّ بن الحسين السّجّاد عليهما السّلام.
و مجلسي (ره) در «بحار الانوار» طبع حروفي اسلاميّه، ج 75، ص 313، از «ثوابالاعمال» صدوق مسنداً از حضرت امام محمّد باقر عليه السّلام آورده است كه: قالَ: ما انْتَصَرَ اللَهُ مِنْ ظالِمٍ إلاّ بِظالِمٍ؛ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ عَزَّوَجَلَّ: وَ كَذَ 'لِكَ نُوَلِّي بَعْضَ الظَّـٰلِمِينَ بَعْضًا. («ثواب الاعمال» ص 244 )
[96] ـ «قاموس كتاب مقدّس» مادّۀ اسرائيل، ص 53؛ تعبير پيروزي بر خدا و بر فرشتۀ خدا از تورات است. و از مواضع تحريف شدۀ آنست. زيرا ظفر يافتن بر خدا عقلاً محال است؛ و تعبير به آن شرعاً حرام.
[97] ـ در كتاب «منقول رضائي» طبع سنگي، در سه صفحه به آخر مانده تا صفحۀ آخر، مطالبي را در تحريفات اصولي و فروعي يهود از تورات آورده است. از جمله گويد: يهود، دختر برادر را بر عمو كه به منزلۀ پدرش ميباشند حلال ميدانند؛ و خواهر زاده را براي دائي كه اقوي در حرمت ميباشد عقلاً و نقلاً؛ و شراب و عرق و سائر مسكرات را حلال ميشمرند. يهوديان خود را پسران خدا و ملئكه را دختران خدا ميدانند. و در فقرۀ سورۀ قُلْ هُوَ اللَهُ، تا آخر سوره كه ميفرمايد: لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ، ميگويند: اين مخالف است با آنچه در تورات فرموده است؛ كه بني اسرائيل را پسران خود ياد كرده، و زمين بيت المقدس را زوجه، و تورات را قبالۀ مادرشان. وجوهي را از عوامّ كالانعام در كشتن گوسفند و غيره از ذبائحشان ميگيرند با آنكه تكسّب به حرام، حرام؛ و خوردن آن وجه حرام است.
در «قاموس كتاب مقدّس» در مادّۀ موسي، ص 0 85 و 851 مينويسد: موسي پسرش را ختنه نكرده بود؛ و اين گناه بود. در راه كه خداوند قصد قتل موسي را بدين جرم نمود، صفوره زوجهاش فوراً با سنگ تيزي پسرش را ختنه كرد. آنگاه مينويسد: و در هر صورت معلوم ميشود كه سنّت ختنه كه به خليل الرّحمن داده شده، از تمام نسل وي خواسته شده است.
[98] ـ آيات 4 تا 8، از سورۀ 17: الإسرآء
[99] ـ «الميزان في تفسير القرءَان» ج 13، ص 46
[100] ـ ذيل آيۀ 61، از سورۀ 2: البقرة
[101] ـ آيات 76 تا 81، از سورۀ 27: النّمل
[102] ـ آيات 1 تا 4، از سورۀ 36: يسٓ
[103] ـ آيۀ 8 0 1، از سورۀ 12: يوسف
[104] ـ ذيلآيۀ91، از سورۀ6: الانعام
[105] ـ آيۀ3، از سـورۀ15:الـحـجـر
[106] ـ آيۀ 83، از سورۀ 43: الزّخرف؛ و آيۀ 42، از سورۀ0 7: المعارج
[107] ـ آيۀ 45، از سورۀ 52: الطّور
[108] ـ آيۀ 56، از سورۀ 28: القصص
[109] ـ آيۀ 11، از سورۀ 22: الحجّ
[110] ـ آيۀ 73، از سورۀ 22: الحجّ
[111] ـ آيۀ 85، از سورۀ 28: القصص
[112] ـ آيۀ 1 و 2، از سورۀ 48: الفتح
[113] ـ آيۀ 27، از سورۀ 48: الفتح