New Page 2

  

صفحه قبل


ص 111

فصل دوّم: توصیه ها و رهنمودهائی به طالبین علم

ترغيب به تحصيل علم در حوزه و شرائط آن

علم دين أشرف و أفضل علوم و ضامن سعادت دنيا و آخرت انسان است. از اين رو حضرت علاّمه والد قدّس‌اللـه‏نفسه‏القدسيّة، فرزندان خود و آشنايان را براى طلب و تحصيل اين علم، بسيار ترغيب و تشويق نموده و بدان سفارش مى‏فرمودند.

زيرا تفقّه در دين و انذار و تخويف مردم از شرك و بت‏پرستى و متابعت هوا و هوس و دعوت آنان براى حركت در سبل سلام و همنوائى با ناموس كلّى عالم هستى در ترنّم به نغمه توحيد، از أهمّ واجبات و تكاليف شرعيّه مى‏باشد كه در هر زمان بايد گروهى از مؤمنان براى انجام اين واجب قيام كنند تا حدّى كه اين عدّه حتّى حقّ شركت درجهاد را نداشته و بايد به جاى آن به تحصيل بپردازند. و اين معنا به خوبى از آيه كريمه سوره توبه، معروف به آيه نَفْر استفاده مى‏شود[1]: وَ مَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَآفَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِى الدِّينِ وَ لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ


ص 112

يَحْذَرُونَ.[2]

«همه مؤمنين چنين حقّى ندارند كه كوچ كنند؛ چرا از هر قبيله و گروهى افرادى از آنها براى تعلّم فقه و احكام دين و معرفت قرآن و عرفان إلهى و دين‏شناسى و بصيرت در إسلام كوچ نمى‏كنند تا در دين فقيه شوند و چون به سوى أهل و قوم و خويشاوندان خود برگردند آنان‏را از عذاب خدا بترسانند به اميد آنكه آنها حذر كنند و متنبّه گردند و دست بردارند.»

هدف از تشكيل حوزه‏هاى علميّه

ايشان غرض و هدف از حوزه‏هاى علميّه را تربيت فقيه عارف‏باللـه مى‏دانستند و معتقد بودند فارغ‏التّحصيل حوزه بايد فقيهى خبير و بصير و جامع حكمت نظرى وعملى باشد تا در زمان غيبت كه دست قاطبه مردم از امام زمان عجّل‌اللـه‏تعالى‏فرجه‏الشّريف كوتاه است در حدّ خود بر منهاج آن حضرت عمل نموده و امر هدايت مردم را به دست گيرد. لذا براى كسانى كه قصد ورود به حوزه و تحصيل علوم راستين را داشته و مى‏خواهند در سلك متعلّمان علوم أهل‏بيت عليهم‏السّلام و شاگردان مكتب آنان درآيند، شرائطى را لازم مى‏دانستند:

شرائط لازم براى ورود به حوزه علميّه

أوّلاً: كسى كه قصد تحصيل اين علوم أصيله را دارد، بايد خوش‏فهم و خوش‏استعداد و داراى قواى فكريّه و حافظه‏اى خوب باشد؛ چرا كه دروس حوزه عميق و سنگين و مشكل است و فاقد اين شرط ولو اينكه مجدّ هم باشد، تاب نياورده و تحمّل نخواهد كرد، فلذا يا درس را رها ميكند و يا اگر بماند علم او سبك و كم‏مايه مى‏شود و براى جامعه مفيد نخواهد بود.

و ثانيا: بايد فردى كوشا و مجدّ و درس‏خوان باشد، در غير اين صورت اگرچه داراى استعداد هم باشد، در اثر تكاهل و تنبلى عمر خود را تباه و ضايع

 


ص 113

 نموده و در نتيجه دست خالى خواهد ماند.

و ثالثا: عشق و علاقه و شور و نشاط براى دروس حوزوى داشته باشد؛ زيرا موفّقيّت در هر كارى مرهون عشق و علاقه و شور و نشاط است.

طالب اين علم بايد ساليانى متمادى شب و روز و غالبا در غربت و هجرت از موطن خود، مشغول به تحصيل باشد تا نهال فقاهت در وجود او رشد نموده و به ثمر بنشيند. مشكلات فراوان و شدائد و سختى‏هائى كه در اين مسير وجود دارد همه نيازمند صبر و استقامت و بردبارى است و اين عشق و نشاط است كه مشكلات راه را هموار و شدائد و سختى آن را بر طالب عاشق، آسان مى‏نمايد.

حال از ميان صدها طلبه كه واجد اين شرائط هستند و در اين مضمار قدم مى‏گذارند، آنان كه در ميان راه آفت نخورده و به مرحله دروس عاليه رسيده و آن را نيز با موفقيّت گذرانده و به سر منزل مقصود برسند، أعَزُّ مِنَ الكِبريتِ الأحمَر مى‏باشند.

مشروط بودن ورود در حوزه، به ميل و علاقه

حضرت علاّمه والد معظّم رضوان‌اللـه‏تعالى‏عليه مى‏فرمودند: جهت استعداد و علاقه فرزندان خود را تشخيص دهيد و استعداد آنها را در همان جهت شكوفا و بارور كنيد. هيچ كارى را بر فرزندان خود تحميل نكنيد. اگر فرزند شما به صياغت و انگشترسازى علاقه دارد، او را در همان جهت تشويق نماييد تا يك انگشترساز حاذق و ماهر شود و اگر مثلاً به مكانيكى علاقمند است بايد يك مكانيك ماهر و زبر دست شود؛ زيرا كه مؤمن در هر فنّى كه داخل مى‏شود بايد در آن فنّ بهترين و ماهرترين باشد.

سيره ايشان رحمة‌اللـه‏عليه در مورد ما نيز همينطور بود. ورود به حوزه و تحصيل اين علم را بر ما تحميل نفرمودند، بلكه محاسن و محامد اين علم و عالمان به آن را برايمان بيان مى‏كردند و مى‏فرمودند: اين راه، راه جدّ شما حضرت رسول‌اللـه صلّى‌اللـه‏عليه‏وآله مى‏باشد و اين علوم همه از آن چشمه


ص 114

فيّاض و جوشان علم خدا، جارى و سرازير شده است. شما با آمدن در اين راه ميراث‏دار رسول خدا صلّى‌اللـه‏عليه‏وآله مى‏شويد، جان شما از علوم و معارف قرآن سيراب مى‏شود و عالم به علوم آل‏محمّد عليهم‏السّلام مى‏شويد.

مى‏فرمودند: شما اگر مثلاً طبيب حاذقى هم بشويد متكفّل سلامت بدن و جسم مردم مى‏شويد، ولى اگر فقيه شويد طبيب نفوس مردم شده، از نقطه نظر ظاهر، دنياى آنها را با سلامت  روح و روانشان آباد مى‏گردانيد و از نقطه نظر باطن نيز از آنها دستگيرى نموده و أمراض باطنى آنها را علاج مى‏كنيد. همان قدر كه روح بر بدن شرافت دارد، علوم متعلّق به روح نيز بر علوم متعلّق به جسم شرافت و فضيلت دارد.

با اين كلمات دلنشين ايشان، اگر در وجود ما علاقه و شور و نشاط ايجاد مى‏گشت و يا علاقه‏اى كه از قبل بود، تشديد مى‏شد، با اختيار در اين راه قدم مى‏گذاشتيم و إلّا ما را اجبار نمى‏كردند. به كسانى هم كه مايل بودند فرزندان آنها از أهل علم شوند مى‏فرمودند: آنها را اجبار نكنيد بلكه به همين نحو محاسن و محامد آن را براى نورديدگان خود بيان كنيد تا با ميل و اراده و علاقه خود در اين راه وارد شوند.

سفارش أكيد به طلاّب علوم دينيّه نسبت به جدّيّت در تحصيل

 البتّه بعد از ورود در اين راه و مزيّن شدن به كسوت اهل علم، سفارشات بسيارى به اشتغال تام به دروس مى‏نمودند و مى‏فرمودند: «تحصيل علم تكليف شرعى است و رسول خدا صلّى‌اللـه‏عليه‏وآله‏وسلّم و أئمّه هدى عليهم‏السّلام دستور به تفقّه در دين داده‏اند و طلبه نبايد در اطاعت از اين دستور كوتاهى كند، بايد از عمر خود در راه شناخت دين و ترويج و دفاع از آن به بهترين وجه استفاده نمايد.»

و بر اين اساس و به جهت اهتمام شديدى كه به تحقّق فرمايشات پيشوايان دين داشتند به طلاّبى كه علاوه بر تحصيل علوم و معارف أهل‏بيت

 


ص 115

عليهم‏السّلام در حجر تربيت معنوى و سلوكى ايشان بودند مى‏فرمودند: «كسى كه خوب درس نخواند از ما نيست !»

بر أساس همين أصل، عبادات و طاعات شرعيّه را نيز براى طلاّب به نحوى تعيين مى‏نمودند كه از تحصيل مجدّانه باز نمانند. حقير در زمان تحصيل در بلده طيّبه قم بنا به دستور ايشان هر روز صبح به زيارت و آستان‏بوسى كريمه أهل‏بيت حضرت فاطمه معصومه سلام‌اللـه‏عليها مشرّف مى‏شدم و غالباً در مراجعت از حرم مطهّر، حضرت آية‌اللـه حاج شيخ محمّدتقى بهجت رحمة‌اللـه‏عليه را كه در آن زمان تدريس خارج داشتند مى‏ديدم كه براى زيارت به حرم مشرّف مى‏شوند و توقّف ايشان يك تا دو ساعت طول مى‏كشيد، امّا حضرت والد به علّت اهتمام به تحصيل علم به حقير فرموده بودند كه شما گرچه بايد هر روز به زيارت مشرّف شويد، ولى چون محصّل هستيد، وقتى به حرم مشرّف مى‏شويد، زيارت كنيد و دو ركعت نماز بخوانيد و برگرديد و به درس و بحث و مطالعه خود مشغول شويد و توقّف خود را در حرم مطهّر طولانى نكنيد.

يك روز خدمت حضرت علاّمه والد قدّس‌اللـه‏نفسه‏الزّكيّه عرض كردم: آيا رسيدن به خدا و لقاء حضرت حقّ، متوقّف بر تحصيل اين علوم رسميّه ظاهريّه است؟ و سالك راه حقّ  براى رسيدن به مقصد أسنى و مطلوب خود بايد به اين علوم اشتغال داشته باشد؟ مگر نه اينست كه حضرت آقاى حدّاد بدون خواندن اين علوم، شاهد وصل را در آغوش گرفته و به مقصد و مقصود خود رسيدند و توحيد حضرت حقّ عزّوجلّ آنچنان كه بايد و شايد در صقع نفس و جان ايشان متمكّن شد؟ پس چه مى‏شود كه ما، درس را يكباره رها كنيم و يا لاأقلّ كمتر بخوانيم و اوقات خود را بيشتر در عبادت و انس با خداى خود صرف كنيم؟

سفارش مرحوم قاضى و مرحوم حدّاد (رهما) به خوب درس‏خواندن

ايشان در جواب فرمودند: «خواندن اين دروس براى شما يك وظيفه است، دستور رسول خدا و أئمّه طاهرين صلوات‌اللـه‏عليهم اين است. مرحوم


ص 116

 آقاى قاضى به شاگردان طلبه خود كه ممهّد براى درس بودند، دستور به خواندن اين علوم تا درجه اجتهاد مى‏دادند و حضرت آقاى حدّاد نيز دستور به خواندن و فراگرفتن اين علوم مى‏دهند.

حضرت آقاى قاضى أفاض‌اللـه‏علينامن‏بركات‏تربته، به تحصيل شاگردان خود بسيار اهتمام داشتند و مرحوم حضرت حدّاد نقل مى‏نمودند كه ايشان به شاگردان خود مى‏فرمودند: قبل از اين كه شعله‏هاى سوزان آتش عشق و محبّت حضرت حقّ، وجود شما را در بر گيرد، دروس خود را خوب بخوانيد و به انجام برسانيد؛ چرا كه با ظهور طليعه آفتاب عشق، ذكر و فكر سالك مستغرق در محبوب مى‏شود و ديگر قدرت بر انصراف و پرداختن به تحصيل علم ندارد و دروس او ناتمام مى‏ماند.»

آرى، در آن حال سالك در تقلّبات عشق و آتش هجران و فراق مى‏سوزد و مى‏گدازد، ندبه سرمى‏دهد، زارى ميكند، شيدا و واله دربه‏در و كوى‏به‏كوى به دنبال او ميگردد و از سر سوز و حرقت دل، آواى حزين خود را در ترنّم اين أبيات بلند ميكند تا آنجا كه دل ديگران را نيز آتش زده و سيلاب اشك را از گونه‏هاى آنان در فراق حضرت حقّ جارى مى‏سازد.

مسلمانان مرا وقتى دلى بود                             كه با وى گفتمى گر مشكلى بود

به گردابى چو مى‏افتادم از غم                                 به‏تدبيرش اميد ساحلى بود

دلى همدرد و يارى مصلحت‏بين                              كه استظهار هر أهل دلى بود

ز من ضايع شد اندر كوى جانان                               چه دامن‏گير يا رب منزلى بود

هنر بى‏عيب حرمان نيست لكن                              ز من محروم‏تر كى سائلى بود

بر اين جان پريشان رحمت آريد                               كه وقتى كاردانى كاملى بود[3]

 


ص 117

حضرت علاّمه والد رضوان‌اللـه‏تعالى‏عليه در جهت اهتمام به دروس و تحصيل شاگردان سلوكى خود، به گونه‏هاى مختلف آنان را به تحصيل علم ترغيب و تشويق مى‏فرمودند؛ مثلاً وقتى با طلبه جوانى برخورد مى‏نمودند از درس او سؤال مى‏كردند كه به چه كتابى اشتغال داريد ؟ جواب آن طلبه هر چه بود، سيوطى يا مغنى يا مطوّل، شروع مى‏كردند به سؤال از آن كتاب. اگر جواب مى‏داد، پاسخ او را نقد مى‏كردند و يا سؤال ديگرى طرح مى‏نمودند و بر اين منوال بحث و مباحثه با او را ادامه مى‏دادند، و نوعا حتّى طلاّب فاضل كه خوب و دقيق درس خوانده بودند در بحث با ايشان مغلوب مى‏شدند و به ندرت اتّفاق مى‏افتاد كه كسى بتواند جواب كافى و وافى، به‏گونه‏اى كه جايى براى نقد و مناقشه نداشته باشد بدهد.

كسانى را كه خوب از عهده پاسخ مسائل بر مى‏آمدند تحسين مى‏نمودند و إلّا متأثّر شده و آثار غم بر سيماى مباركشان ظاهر مى‏شد كه چرا اين جوان از دقائق عمر خود بهره نمى‏برد و او را به جدّيّت در تحصيل علم و درس‏خواندن، توصيه مى‏نمودند.

 شرائط و آداب تحصيل علم

تحصيل علم متوقّف بر شرائط و رعايت آدابى است كه علل معدّه آن بشمار مى‏آيند، و اگر طالب علم، آن شرائط را تحصيل و آن آداب را رعايت نمود و در راه علم با خلوص و قدم صدق پاى نهاد و قلب خود را از شوائب غير خدا پاك كرد، خداى تعالى نيز او را مورد عنايت و لطف خود قرار داده، أنوار علوم إلهى را بر آينه دل او مى‏تاباند.

در غير اين صورت، طالب علم، نقد عمر را به هيچ خواهد باخت و به نتيجه‏اى دست نخواهد يافت و يا على‏الأقلّ به نتيجه دلخواه خود نمى‏رسد.

كلام شهيد ثانى (ره) در مورد نتائج رعايت‏ننمودن شرائط تحصيل

شهيد ثانى أعلى‌اللـه‏مقامَه در مقدّمه كتاب نفيس و ممتّع


ص 118

منيه‏المريدفى‏أدب‏المفيدوالمستفيد مى‏نويسد:

وَ كَمْ رَأَيْنَا بُغاةَ هذا العِلْمِ الشَّريفِ دَأَبوا فى تَحْصيلِهِ وَ أجهَدوا نُفوسَهُم فى طَلَبِهِ وَ نَيْلِهِ، ثُمَّ بَعضُهُم لَم يَجِدْ لِذلِكَ الطَّلَبِ ثَمَرةً وَ لا حَصَلَ مِنهُ عَلى غايَةٍ مُعتَبَرَةٍ وَ بَعضُهُم حَصَلَ شَيئًا مِنهُ فى مُدَّةٍ مَديدَةٍ طَويلَةٍ، كانَ يُمكِنُهُ تَحصيلُ أضْعافِهِ فى بُرهَةٍ يَسيرَةٍ قَليلَةٍ وَ بَعضُهُم لَم يَزِدهُ العِلْمُ إلّا بُعْدًا عَنِ اللَهِ تَعالى وَ قَسوَةً وَ قَلْبًا مُظلِمًا، مَعَ قَوْلِ اللَهِ سُبحانَهُ ـ وَ هُوَ أصْدَقُ القآئِلينَ ـ : إنَّما يَخْشَى اللَهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَـؤُا[4] وَ ما كانَ سَبَبُ ذلكَ وَ غَيرِهِ مِنَ القَواطِعِ الصَّآدَّةِ لَهُم عَن بُلُوغِ الكَمالِ إلّا إخلالَهُم بِمُراعاةِ الأُمورِ المُعْتَبَرةِ فيه مِنَ الشَّرآئِطِ وَ الأَدابِ وَ غيرِها مِنَ الأحوالِ.[5]

«چه بسيار از طالبان اين علم شريف را ديديم كه در تحصيل آن كوشش نموده و در طلب و رسيدن به آن خود را به مشقّت‏انداختند، وليكن بعضى از آنان، براى طلب و سعى خود، ثمره‏اى نيافته و به نتيجه مطلوبى دست پيدا نكردند و بعضى از آنها، مقدار قليلى از علم را در مدّت زمانى طولانى به دست آوردند كه در مدّت كمى چندين برابر از آن را مى‏توانستند تحصيل كنند.

و علم و دانش براى بعضى ديگر، جز دورى از خدا و قساوت و سنگدلى و قلبى تاريك، حاصل ديگرى نداشت، با اينكه خداوند پاك و منزّه كه راستگوترين گوينده‏هاست ميفرمايد: «از بين بندگان خداوند، فقط و فقط أهل علم هستند كه خشيت إلهى دارند.» و علّت اين أمر و سائر امورى كه مانع ايشان از رسيدن به درجه كمال شد چيزى جز عدم رعايت شرائط و آداب و أحوالى كه در تحصيل علم لازم مى‏باشد نبود.»

 


ص 119

طالب علم بايد خلوص نيّت، تقوى و طهارت، تواضع و فروتنى، شوق و رغبت به علم، حفظ اوقات، اجتهاد و سعى بليغ در تحصيل، مطالعه و مذاكره، و صبر و بردبارى و تحمّل سختى‏ها و مشقّت‏هاى راه علم را، با خود همراه نموده و ره‏توشه خويش سازد تا بر مقصود و مطلوب خود فائق آيد؛ فَعِندَ الصَّباح يَحمَدُ القَومُ السُّرَى.

آداب تحصيل علم در فرمايشات معصومين عليهم السّلام

اينك كلام خود را به ذكر دو روايت در ترغيب به علم و بيان شرائط تحصيل و آداب متعلّم، متبرّك مى‏نمائيم تا مايه ترغيب و تشويق طلاّب عزيز و جوان و ارادتمندان ايشان باشد.

امّا روايت أوّل: در مصباح‏الشّريعة گويد: قالَ الصّادِقُ عَلَيْهِ‏السَّلامُ: وَ المُتَعَلِّمُ يَحْتاجُ إلى رَغْبَةٍ وَ إرادَةٍ وَ فَراغٍ وَ نَسْكٍ وَ خَشْيَةٍ وَ حِفْظٍ وَ حَزْمٍ.[6]

«امام صادق عليه‏السّلام ميفرمايد: طالب علم در طريق تحصيل، نيازمند به شوق و رغبت، اراده و عزم راسخ، فراغت خاطر، عبادت و بندگى خدا، خوف و خشيت از جلال پروردگار، حفظ و يادگيرى علوم و عدم نسيان آنها و حزم و دورانديشى است.»

و امّا روايت دوّم: روايتى است كه امام صادق عليه‏السّلام در آن، حمّادبن‏عيسى[7] را كه خود علم‏آموز مكتب أهل‏بيت عليهم‏السّلام مى‏باشد به پنج أمر وصيّت ميفرمايد:

فَكُنْ يا حَمّادُ! طالِبًا لِلْعِلْمِ فى ءَانآءِ اللَيْلِ وَ النَّهارِ، فَإنْ أَرَدْتَ أَنْ تَقَرَّ


ص 120

عَينُكَ وَ تَنالَ خَيْرَ الدُّنْيا وَ الأَخِرَةِ فَاقْطَعِ الطَّمَعَ مِمّا فى أَيْدى النّاسِ، وَ عُدَّ نَفْسَكَ فى الْمَوْتَى، وَ لا تُحَدِّثْ لِنَفْسِكَ أَنَّكَ فَوْقَ أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ، وَ اخْزُنْ لِسَانَكَ كَما تَخْزُنُ مَالَكَ.[8]

«پس اى حمّاد! در تمام شب و روز به‏دنبال تحصيل علم باش! و اگر مى‏خواهى چشم تو روشن گردد و به خير دنيا و آخرت نائل شوى، پس طمع خود را از مال مردم قطع نما، و خود را از مردگان به‏حساب‏آور، و با خود حديث مكن كه بر أحدى از مردم برترى دارى، و زبانت را نگاه‏دار آنچنانكه مال خود را نگاه‏مى‏دارى.»

تحصيل علم براى نسوان

در اينجا لازم است بالمناسبة به نكته‏اى درباره تحصيل علم براى بانوان اشاره نمائيم؛ حضرت علاّمه والد رضوان‌اللـه‏تعالى‏عليه بر أساس قرآن و سيره رسول‏أكرم و أئمّه‏أطهار عليهم‏السّلام، كمال و راه رسيدن زن به حرم أمن حضرت پروردگار را اشتغال به تدبير امور منزل و تربيت اولاد صالح مى‏دانستند و اشتغال غيرضرورى زنان را در بيرون از منزل سبب از دست‏رفتن صفاى خاطر و نورانيّت ضمير و ضايع‏شدن استعدادهاى فطرى و منافى با كمال آنان مى‏دانستند. و اين عبارات فقيد علم و عرفان، استاد بزرگوار خود علاّمه طباطبائى رضوان‌اللـه‏عليه را در تصوير و بيان حيات زن در إسلام مى‏ستودند و عمل بدان را تنها راه مصون‏ماندن جامعه از بادهاى مسموم فرهنگ و تمدّن ضالّه غرب مى‏دانستند.

فرمايشات علاّمه طباطبائى (ره) در باب وظائف زن مسلمان

حضرت علاّمه طباطبائى رحمة‌اللـه‏عليه در تفسيرالميزان مى‏فرمايند:

أنَّ الطَّريقَةَ المَرضيّةَ فى حَيَوةِ الْمَرأةِ فِى‏الإسلامِ أن تَشتَغِلَ بِتَدْبِيرِ اُمورِ المَنزِلِ الدّاخِليَّةِ وَ تَربيَةِ الأوْلادِ. وَ هَذِهِ وَ إن كَانَتْ سُنَّةً مَسنونَةً غَيرَ

 


ص 121

مَفروضَةٍ لَكِنَّ التَّرغيبَ وَالتَّحْريصَ النَّدْبىَّ ـ وَ الظَّرفُ ظَرفُ الدّينِ وَالجَوُّ جَوُّ التَّقْوَى وَ ابْتِغآءِ مَرْضاةِ اللَهِ وَ إيثارِ مَثوبَةِ الأَخِرَةِ عَلَى عَرَضِ الدُّنْيا وَ التَّرْبيَةِ عَلَى الأخْلاقِ الصّالِحَةِ لِلنِّسآءِ كَالعِفَّةِ وَ الحَيآءِ وَ مَحَبَّةِ الأوْلادِ وَ التَّعَلُّقِ بِالحَيَوةِ المَنْزِليَّةِ ـ كَانَت تَحْفَظُ هَذِهِ السُّنَّةَ . وَ كانَ الاِشْتِغالُ بِهذِهِ الشُّؤونِ وَ الاِعْتِكافُ عَلى إحْيآءِ العَواطِفِ الطَّاهِرَةِ المودَعَةِ فى وُجودِهِنَّ يَشْغَلُهُنَّ عَنِ الوُرودِ فى مَجامِعِ الرِّجالِ وَاخْتِلاطِهِنَّ بِهِم فى حُدودِ ما أباحَ اللَهُ لَهُنَّ وَ يَشْهَدُ بِذلِكَ بَقآءُ هَذِهِ السُّنَةِ بَينَ المُسلِمينَ عَلى ساقِها قُرونا كَثيرَةً بَعدَ ذَلِكَ، حَتَّى نَفَذَ فيهِنَّ الاِسْتِرسالُ الغَربىُّ المُسَمَّى بِحُرّيَّةِ النِّسآءِ فى المُجْتَمَعِ فَجَرَّتْ إلَيهِنَّ وَ إلَيْهِم هَلاكَ الأخْلاقِ وَ فَسادَ الحَيَوةِ وَ هُم لاَ يَشْعُرونَ وَ سَوفَ يَعلَمونَ ؛ وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ القُرَى ءَامَنوا و اتَّقَوْا لَفَتَحَ اللَهُ عَلَيهِم بَرَكـتٍ مِنَ السَّمآءِ وَ أكَلوا مِن فَوْقِهِم وَ مِن تَحتِ أرْجُلِهِم وَ لَكِن كَذَّبوا فَاُخِذُوا.[9]

«روش پسنديده در سيره و حيات زن در إسلام پرداختن به امور داخلى منزل و تربيت فرزندان مى‏باشد. و اين طريقه اگرچه سنّت مستحبّى بوده و واجب نمى‏باشد، امّا از آنجا كه نسبت بدان ترغيب و تشويق استحبابى به عمل مى‏آمده و فضاى جامعه مسلمين و جوّ حاكم بر آن دين‏دارى و دين‏خواهى و تقواى إلهى و طلب رضاى حضرت حقّ و ترجيح‏دادن ثواب‏هاى اخروى بر زخارف و حظوظ دنيوى بوده و نيز از ابتدا زنان را بر پايه اخلاقى كه شايسته ايشان است تربيت مى‏نمودند و به آنان عفّت و حيا و محبّت به فرزندان و عشق و تعلّق خاطر به زندگى و خانواده را مى‏آموختند، اين امور سبب مى‏شد تا اين سيره پسنديده محفوظ بماند.


ص 122

و اشتغال زنان مسلمان به اين امور و اهتمام شديد در زنده‏نگه‏داشتن احساسات و عواطف پاكى كه در وجود آنان به وديعت نهاده شده بود، ايشان را از ورود در مجامع مردان و اختلاط با آنان حتّى در حدودى كه خداوند براى آنان مباح كرده بود بازمى‏داشت، و بقاى مسلمين بر اين سيره تا قرون متمادى خود گواه صدقى بر اين معنا است.

اين بود تا اينكه فرهنگ افسارگسيخته غربى با نام آزادى زنان در ميان آنان نفوذ كرد و براى مردان و زنان مسلمان فساد و تباهى اخلاق را به أرمغان آورد و شيرازه زندگى گرم‏وشيرين آنان را از هم گسيخت، بدون آن كه خود بفهمند و ألبتّه بزودى خواهند دانست (كه چگونه سرمايه‏هاى إلهى را تباه ساختند و حيات و زندگى خود و فرزندان خود را در مقابل آمال موهومه و حظوظ فانيه باختند و چيزى جز حرمان و حسرت و اندوه براى آنان نماند.)

بارى! اگر مردم ايمان مى‏آوردند و تقواى إلهى را پيشه خود مى‏ساختند، البته خداوند درهاى آسمان و بركات آن را به روى آنها مى‏گشود و آنان از آسمان و زمين غرق در احسان و نعمت پروردگار مى‏شدند، ولى افسوس كه آيات خدا را تكذيب كردند و لاجرم به انتقام خداوند قهّار گرفتار شدند.»

شرط اصلى رشد و تعالى زن مسلمان

آرى، حيات و رشد و تعالى زن در محفوظ‏بودن و عدم‏اختلاط با مردان نامحرم است تا بتواند با انجام وظائف خويش به كمال خود نائل آيد، ولى با اين حال، حضرت علاّمه والد تحصيل علم را مختصّ به مردان نمى‏دانستند و تأكيد مى‏فرمودند كه مخدّرات نيز بايد از جهت علمى به رشد و تعالى برسند، و تحصيل علم و دانش براى مخدّرات اگر همراه با برنامه صحيح باشد و از عمر و استعدادهايى كه خداوند به زن عطا نموده درست استفاده شود، هيچ منافاتى با حمل و رضاع و تدبير امور منزل ندارد. و سفارش مى‏فرمودند كه صبايا تا قبل از ازدواج قدر اوقات فراغت خود را بدانند و تا حدّ ممكن در جهات علمى رشد

 


ص 123

كنند و بر سرمايه‏هاى علمى خود بيفزايند.

ترغيب مخدّرات به تحصيل علم

بارها براى ترغيب مخدّرات به تحصيل علم، نمونه‏هايى از زنان فاضله و عالمه و سيره آنان را بيان مى‏كردند؛ مثلاً مى‏فرمودند: «فاطمه بيگم، دختر علاّمه مجلسى فرزندان بسيارى داشتند، ولى بااين‏حال أهل فضل و دانش و فقاهت نيز بوده‏اند و براى مخدّرات مجالس تفسير و حديث و تدريس داشته‏اند. و نيز آمنه بيگم[10] دختر مجلسى‏أوّل و عيال مرحوم ملاّصالح مازندرانى مجتهده بوده‏اند.»

شرائط تحصيل علم براى زنان

بارى،ايشان اگر چه تحصيل علم را براى زنان مطلوب مى‏دانستند أمّا آن‏ را موقوف بر رعايت دو شرط أساسى مى‏شمردند. اوّل اينكه: تحصيل علم بايد در مسير تكامل و رشد بوده و سرمايه‏هاى إلهى را در آنان بارور سازد، از اين جهت بايد در رشته‏هايى مشغول به تحصيل


ص 124

شوند كه براى خود ايشان يا براى جامعه إسلامى مفيد باشد.

لزوم تحصيل زنان در رشته‏هاى خاص

زنان بايد يا در علوم دين كه شناخت راه بندگى و انسان‏سازى است به تحصيل بپردازند يا در علوم و فنونى كه مختصّ به زنان است، همچون رشته‏هاى مختلف طبّ و جرّاحى و سائر امورى كه مورد احتياج زنان است تحصيل كنند؛ چرا كه اگر در اين نوع رشته‏ها زنان متخصّص نداشته باشيم، زنان مسلمان مجبور خواهند شد براى درمان و علاج و رفع‏احتياجات خود، به مردان مراجعه كرده و ارتباط با نامحرم و أجنبى پيدا كنند؛ و اين امر خلاف شريعت مقدّسه است.

و نيز مى‏فرمودند: در برخى از رشته‏هايى كه در جنگ با دشمنان و دفاع از كيان إسلام لازم و مفيد است بايد عدّه‏اى از زنان متخصّص باشند تا در مواقع ضرورت وظيفه خود را انجام دهند.[11]


ص 125

و لذا تحصيل مخدّرات، بيش از آنچه گذشت، در رشته‏هاى صنعتى و فيزيك و أمثال آن صحيح نمى‏باشد؛ زيرا نه‏تنها موجب پيشرفت ايشان نيست بلكه سبب هدررفتن بيت‏المال گشته و نيز سبب مى‏شود كه جاى مردان را در تحصيل و كار و اشتغال پر كنند.

و دوّم اينكه: تحصيل علم در جامعه اسلامى مانند سائر امور بايد در مسير خير و تقرّب به خداوند باشد و روزبه‏روز بر درجه عبوديّت انسان بيفزايد، لذا زنان در طريق تحصيل نبايد از حدود و ثغور أحكامى كه شرع مقدّس تعيين كرده و لو بقدر سرسوزن تجاوز و تخطّى كنند. بنابراين تأسيس محيط‏هاى آموزشى و كلاس‏هايى كه مطابق با موازين شرع نمى‏باشد و پسران و دختران در آنها بايكديگر اختلاط دارند و در مسير قرب به حضرت حقّ نبوده بلكه موجب بُعد و دورى از خدا و حرمان از عنايات و ألطاف حضرت ربّ ودود مى‏شود، به‏هيچ‏وجه جائز نمى‏باشد.

لزوم ايجاد فضاى اسلامى براى تحصيل علم دختران

يكى از مهمترين وظائف حكومت إسلام ايجاد فضاى مناسب و سالم براى تحصيل و تعليم است، فضائى كه تحصيل علم در آن همگام و هم‏جهت با

 


ص 126

حركت و سير جوانان مسلمان به سوى خداوند باشد، و بى‏هيچ شكّ و ترديدى در فضاهاى آموزشى مختلط چنين شرائطى فراهم نمى‏باشد؛ لذا بر عهده مسؤولين حكومت إسلام و متولّيان آموزش عالى است كه دانشگاه‏هائى تأسيس كنند كه كلاًّ دختران و پسران در آن از يكديگر جدا و منحاز باشند و هيچگونه تداخلى در كلاس‏هاى درس و محيط‏هاى استراحت و رفت‏وآمد بين ايشان نباشد. اگر اين مهم عملى گردد خواهند ديد كه چه بركاتى از جهات علمى و عملى و تحصيل آرامش روحى جوانان و ايجاد تعادل روانى براى ايشان به دنبال خواهد داشت؛ و اگر اين حكم الهى به مرحله عمل درنيايد هزينه‏هاى صرف‏شده از بيت‏المال به نام آموزش‏وپرورش أثر مطلوب خود را نگذاشته و جز همين وضعيّت نابسامانى كه مى‏بينيم چيزى در پى نخواهد داشت. گرچه برخى مى‏پندارند عملى‏شدن اين أحكام إلهى در شرائط فعلى مقدور نيست، ولى بايد توجّه داشت كه أوّلاً به اعتراف عدّه‏اى از كارشناسان و متخصّصان، با برنامه‏ريزى صحيح در همين وضعيّت فعلى نيز مى‏توان به ميزان قابل توجّهى اين مشكله را حلّ نمود. و ثانياً در بررسى زمينه اجراى أحكام شرع مبين، بايد به عنايت خاصّ خداوند متعال و دست قدرت او كه پشتيبان و حامى بندگان مطيع و مخلص اوست توجّه نمود؛ اگر مسؤولين امر به نيّت اجراى دستورات حيات‏بخش إسلام قدم‏بردارند خواهند ديد كه درهاى رحمت إلهى گشوده شده و راه را بر انسان در همه عرصه‏ها هموار مى‏سازد. وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى ءَامَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَـتٍ مِنَ السَّمَآءِ وَ الْأَرْضِ وَلَـكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَـهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ.[12] «و اگر چنانچه أهل


ص 127

شهرها و قريه‏ها ايمان مى‏آوردند و تقوى پيشه مى‏ساختند، ما هر آينه بركت‏هاى خود را از آسمان و زمين به روى آنها مى‏گشوديم وليكن آنان آيات إلهى را تكذيب كردند، پس ما ايشان را به واسطه آنچه كسب كرده بودند گرفتيم.»

نهى مرحوم علامه (قدّه) از فرستادن صبايا به دبيرستان

حضرت علاّمه والد حتّى از شركت مخدّرات در مدارس دخترانه‏اى كه زمينه‏هاى تربيت غلط و آداب غيراسلامى در آن وجود داشت، نهى مى‏فرمودند. در دوران حكومت پهلوى كه در مسجد قائم إقامه نماز مى‏فرمودند، يكى از أهل مسجد تصميم گرفته بود صبيّه خود را به دبيرستان بفرستد، مرحوم والد وى را از اين عمل نهى كردند و مفاسد آن را متذكّر شدند، ولى متأسّفانه ايشان دختر خود را به دبيرستان فرستاد و حضرت علاّمه با آنكه آن شخص از ارادتمندان و دوستداران ايشان بود، از آن به بعد ارتباط خود را با او قطع نمودند! در سالهاى آخر عمر شريفشان نيز دوستان و ارادتمندان خود را از فرستادن صبايا به دبيرستان نهى مى‏كردند؛ و خود ايشان به علّت اهتمام به تحصيل صبايا و نامناسب‏بودن فضاى دبيرستانها، براى يكى از صباياى خود كه دوره راهنمائى را تمام نموده بودند، با وجود مشاغل فراوان، در منزل از آغاز أمثله تا أواسط سيوطى را تدريس نمودند و ادامه آن را به علّت كسالتشان به اين بنده محوّل فرمودند.

مى‏فرمودند: بايد زمينه تحصيل را در شرائط و محيط سالم براى دختران فراهم نمود. اگر دخترى در دبيرستان چند سال تحصيل نموده و مسائل علمى مختلفى بياموزد ولى تحت تأثير تربيت ناصواب مدارس و هم‏نشينى با دخترانى كه در محيط غيراسلامى رشد يافته‏اند ذرّه‏اى از قدس و تقوا و طهارت او كاسته شود و اين تحصيل موجب دورى وى از خدا گردد، ارزش ندارد.

ابتكار مرحوم علاّمه (قدّه) در تشكيل دوره تحصيلى تكميلى براى صبايا

اين امر سبب شد كه برنامه‏اى درسى براى تحصيل صباياى شاگردان خود به جاى دوره دبيرستان مشخّص فرمودند كه محورهاى أصلى آن قرآن،

 


ص 128

ادبيّات‏عرب، منطق، أحكام، أخلاق، بهداشت‏عمومى، خانه‏دارى، بچّه‏دارى، خيّاطى، گلدوزى و طبّاخى بود.

در اين دوره تحصيلى، صبايا اين موادّ درسى را كه احتياجات أصلى يك زندگى سالم براى دوشيزگان است فرا مى‏گرفتند و به بركت اين دروس هم با دين خدا آشنا مى‏شدند و هم مهارتهاى لازم براى زندگى آينده خود را تحصيل مى‏نمودند و در پايان دوره، لوح تقديرى به نام «بشارت‏نامه» با امضاى مبارك ايشان به آنها اهداء مى‏گرديد. كسانى كه به ادامه تحصيل علاقه‏مند بودند، از آن پس دروس حوزوى را در رشته‏هاى ادبيات و فقه و اصول ادامه مى‏دادند. علامّه والد قدّس‌اللـه‏سرّه نسبت به اين دوره تحصيلى عنايت بسيارى داشتند و خود بر جهات علمى و عملى آن و حتّى بر اساتيد و شركت‏كنندگان آن نظارت مى‏فرمودند و دقّت مى‏نمودند كه اساتيد دوشيزگان از مخدّرات باتقوا و ايمان و أهل تهذيب و طهارت باشند و فضاى اين مجموعه فضائى نورانى، پاك و به دور از آلودگى معاصى و توجّه به كثرات و دنيا باشد.

اين بذل‏عنايت و توجّه از ناحيه ايشان سبب گرديد كه اين مجموعه به مراتب از تحصيلات رائج دبيرستان مفيدتر بوده و علاوه بر داشتن فوائد علمى و آموزش دانشهاى مفيد و لازم براى صبايا، از جهات تربيتى نيز به بهترين وجه موجبات رشد و ترقّى آنان را فراهم نمايد و بحمداللـه مخدّراتى  ايسته و متّقى در آن تربيت يافتند.


 

  


[1] تفصيل اين مطلب را مرحوم علاّمه والد قدّس‏سرّه، در جلد دوّم ولايت‏فقيه‏درحكومت‏اسلام، ص 184 و 185 بيان فرموده‏اند.

[2] آيه 122، از سوره 9: التوبه.

[3] ديوان‏حافظ، ص 108، غزل 244.

[4] قسمتى از آيه 28، از سوره 35:فاطر.

[5] منيه‏المريد، ص 91 و 92.

[6] مصباح‏الشّريعة، باب 62: فى العلم، ص 262.

[7] حمّاد بن ‏عيسى أبومحمّدالجُهَنى، ثقةٌ فى حديثه صدوقٌ من أصحاب الإجماع، و هو الّذى دعا الكاظمُ عليه‏السّلام له بأن يحُجَّ خمسين حجّةً و يرزُقَه اللـه دارًا و زوجةً و ولدًا و خادمًا فرُزِق ذلك كلَّه. اختيار معرفة الرجال، ص 316 و 317؛ و تنقيح‏المقال، ج 1، ص 366 و 377.

[8] بحارالأنوار، ج 13، باب 18، ص 416، ح 8.

[9] الميزان، ج 4، ص 373 و 374.

شرح احوال آمنه بيگم دختر مجلسى اول

[10] وى عيال ملاّمحمّدصالح مازندرانى و مادر آقا ملاّهادى مازندرانى و آقا ملاّنورالدّين‏محمّد مازندرانى است كه هر دو از علماء و فضلاء بوده‏اند. اين بانو علاوه بر زهد و تقوى، در فقه و اصول و حديث و تفسير يد طولائى داشت. شوهر وى كه خود از أكابر علماء شيعه است در مسائل علمى مشكل از وى كسب فيض مى‏كرده و مسائل دشوار كتاب قواعدالأحكام علاّمه حلّى را از او پرسش مى‏نموده است.

صاحب ريحانه‏الأدب، داستانى حاكى از فضل و پارسائى او نقل ميكند: آمنه‏بيگم زن ملاّصالح، در فضل و دانش و ديانت شهرت داشت و در مراتب علميّه به‏حدّ كمال بود حتّى ملاّمحمّدصالح در شب أوّل زفاف محض أداى شكر إلهى در زاويه اطاق بعد از حمد و شكر خداوندى مشغول مطالعه بود، اتّفاقاً به مسأله مشكلى برخورده و از حلّ آن عاجز شد. آمنه‏بيگم واقع مطلب را به فراست دريافت. چون صبح آن شب ملاّمحمّدصالح به قرار معهود به درس رفت، آمنه بيگم همان مطلب را حلّ كرده و مشروحا نوشته و در همانجا گذاشت. چون شب ديگر برآمد و ملاّصالح كتاب را براى مطالعه باز كرد، آن نوشته را ديد، از غايت خوشحالى به سجده شكر افتاد. باز تا صبح مشغول عبادت و مطالعه بود و بدين منوال تا سه شب متوالى شرط زفاف وقوع نيافت. ريحانه‏الأدب، ج 5،  ص 148)

[11] در رساله بديعه مى‏فرمايند: البتّه لازم است كه زنان امور پرستارى و مداواى مجروحين مثل شكسته‏بندى و زخم‏بندى و تزريقات را فرا گيرند تا بتوانند به مجروحين كمك كنند. همچنين تعيين گروه خون و بعضى از اقسام جرّاحى را بدانند تا بتوانند در اين موارد مفيد واقع گردند. البتّه اين كمك‏ها كفايةً برعهده آنهاست. بلكه در اين زمان بايد امورفنّى، برق، مكانيكى، مخابرات و بى‏سيم و ديگر امور را با همه أنواعش، بياموزند تا از آنها در جنگ‏هاى اسلامى استفاده شود. و اشكالى ندارد كه فنون نظامى را نيز بياموزند، براى استفاده در مواردى كه نياز به دفاع از حريم خود و مؤمنين داشته باشند، در اقسام جهاد واجب بر آنها.

و در تعليقه مى‏فرمايند:  ناگفته نماند تمام اين مطالب كه ذكر شد، در صورتى است كه زنان با مردان آميزش پيدا نكنند و هر كدام به كار خود مشغول بوده از اختلاط هم بپرهيزند. همچنين جائز نيست زنان در هنگام مداواى مردان، نظر بر مواضع محرّم آنان بيندازند و يا بدن آنها را لمس كنند، مگر در مواقع ضرورت.

و نيز مى‏فرمايند: و چنين گمان نرود كه فراگيرى فنون جنگ براى زنان و رزم‏آزمائى، مستلزم اختلاط زن و مرد در صفهاى واحدى است، زيرا كه اينگونه استلزام اختلاط در حكومت‏هاى جائر و كافر است كه بناى آنها بر مراعات و دستورات و قوانين اسلام نيست، وليكن گفتار ما در اينجا راجع به حكومت اسلام است. و بنابراين بر عهده دولت اسلام است كه به زنان آداب رزم و جنگ را بطور صحيح بياموزد و راه دفاع از جان و نفس آنان را به آنها نشان دهد، بطوريكه هيچ‏يك از محظورات مذكوره لازم نيايد؛ همچنانكه بر عهده دولت اسلام است كه به آنها سائر فنون و حرفه‏هائى را كه اختصاص به آنان دارد بياموزد ؛ مانند فنّ پزشكى و فنّ جرّاحى و قابلگى و مداواى زنان مريضى كه در هنگام زايمان نيازمند به عمل جرّاحى هستند، بطوريكه هيچ‏يك از جهات اختلاط منفى و منهىٌ‏عنه بين مردان و زنان پيش نيايد. (ترجمه‏رساله‏بديعه، ص 122 و 123)

[12] آيه 96، از سوره 7: الأعراف.

 

ادامه متن